میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
دانلود رمان بی رویا pdf از الهه محمدی با لینک مستقیم

دانلود رمان بی رویا از الهه محمدی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

تو را فقط آن لحظه واقعی دیدم، وقتی که دست‌هایم با دست‌هایت یکی شد… از آن به بعد، هرچه بود و هست، تنها یک رؤیاست، نه بیشتر!

خلاصه رمان بی رویا

چرا؟ زنده باشه بالاخره که میفهمه چه خبره. -حتما باهاش مشکل داره. -چرا باید به ما دروغ بگه؟ به ما چه؟ فاطمه مداخله کرد: -همین درسته! به ما چه. بریم ببینیم چه خبره جای این حرفا. مادرش را جلو انداخت و گفت: -یه کم که رفتارشون عجیب هست مامان. ولی برای من مهم اینه دانیال خوب شه. دعا کن حرف های مادرش درست نباشه. شهبد به امیرطاها اشاره کرد سمت موتور نرود: -درو وا کن با ماشین بریم. میخوای تو این سرما خاله رو بشونی پشت موتور؟ -سرکار نمیری مگه؟ -میزارمتون جلو بیمارستان میرم. مخالفتی نکرد و سمت در رفت. حرکت که کردند، ورد زیر لب همه شان شفای دانیال بود… زندگی مانند یک کتاب است! برای تکمیلش، باید صفحاتش را با عشق بنویسیم.

خیال بزرگی داشته باشیم و همیشه به سوی آینده نگاه کنیم. چرا که هر روز یک صفحه ی جدید را به داستان زندگیمان اضافه میکنیم. یک روز جدید، یک ماه جدید، یک فصل جدید و یک سال جدید! پیشانیش نوروز مبارک. حول حالنای امسال یادی کنیم از حال یکدیگر. لحظاتتون خوش و التماس دعا گوشی را برای چندمین بار بی حاصل زمین گذاشت. دلشوره داشت! میدانست اتفاقی افتاده که امیرطاها جواب نمیدهد. والا در آن شرایط اینگونه رفتار نمیکرد. خاله اش هم گوشیش را نبرده بود: -اینو بخور. نگاهش روی مادر بالا آمد. با لیوانی آب پرتقال مقابلش ایستاده بود. لیوان را از دستش گرفت و کنار خود روی پاتختی گذاشت: -صبح کی رفتن مامان؟ چرا جواب نمیدن؟ قبل از بیدار شدن شیدانه با امیرطاها صحبت کرده بود.

نادلگران هم شده بود. هنوز دکتر را ندیده بودند، اما از احوالات امیرطاها فهمید حال پسرک خوب نیست. بی آنکه آن حرف ها را به شیدانه منتقل کند، گفت: -حتما پیش دکترن، یا رفتن بالا سر پسره. شایدم شلوغه دورشون صدا رو نمیشنوه. من یه ساعت پیش باهاش صحبت کردم گفت دکتر هنوز نیومده. -از پرستارا وضعیت پسره رو نپرسیده بود؟ -حتما پرسیده که گفت باید صبر کنیم دکتر بیاد. -کاش پام اینجا زنجیر نبود باهاش میرفتم. -فاطمه هست، نگران نباش. تو استراحت کن لااقل از طرف تو خیالش راحت باشه. -خوبه خاله رفت. طاها اصلا طاقت بیمارستان رو نداره. صدای زنگ آیفون بلند شد و معصومه را بیرون کشید: -بخور آب میوهاتو. لیوان آبمیوه را برداشت و جرعه ای خورد.

با دست چپ نیز دوباره شماره ی امیرطاها را گرفت. بوق آزاد میخورد اما جواب نمیداد. در همان حال مادرش داخل اتاق برگشت: -رهاست. میگه شاگردتو آورده. ردش کنم بره؟ سرش را بالا انداخت: -نه! سرم گرم باشه بهتره. -نباید بشینی شیدا. میخوای دولا، راست بشی؟ -دیدم نمیشه ردش میکنم بره. فعلا بزار بیاد تو. زن چیزی نگفت و بیرون رفت. خودش را روی تخت سر داد تا پایین بیاید. لب تخت نرسیده بود که تلفنش زنگ خورد. امیرطاها بود: -الو، طاها! چرا جواب نمیدی ده بار زنگ زدم. -سلام عزیزم، صبح بخیر. فک نمیکردم زود بیدار شی. گوشی سایلنت تو جیبم بود اصلا نفهمیدم. الان دیدم چندبار زنگ زدی. -سایلنت چرا؟ -رفته بودم بالا سر دانیال.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
تو را فقط آن لحظه واقعی دیدم، وقتی که دست‌هایم با دست‌هایت یکی شد... از آن به بعد، هرچه بود و هست، تنها یک رؤیاست، نه بیشتر!
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    بی رویا
  • نویسنده
    الهه محمدی
  • صفحات
    2835
خرید کتاب
60,000 تومان
دانلود بلافاصله بعد از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • میهن بوک
  • 60,000 تومان
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4736 نوشته
  • 494 محصول
  • 367 کامنت
  • 1153 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.