پست های ویژه
دانلود رمان توبه شکن از زهرا قاسم زاده (گیسو) با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
قول دادم… که دیگه سمت خاطراتت نرم که دیگه منتظر یه لبخند از تو نباشم که دلمو بگیرم و از عشق فرار کنم که اگه حتی یه نگاه بندازی، قلبمو به اون چشمات نبازم… ولی چی شد؟ همه‌ی قولامو زیر پا گذاشتم دوباره عاشقت شدم دوباره شکست خوردم… و با صدای بلند گفتم: «توبه شکستم!»
پيش بيني كردنش سخت بود. كسي كه زير دستش صدها دختر خياباني و از خانه فراري، باشد و هزاران جرمِ ديگر بر گردنش، آسان نبود فهميدنش! با مكثي مي خندد و مي گويد!خوب مي شناسيش كه – منظورش سيروس است و گوشه ي لب محمد متين، به پوزخندي كج مي شود. تصاويري كه جلوي چشمش رژه مي روند همه و همه حالش را ناخوش مي كند و مي گويد !زودتر از اينا بايد دست به كار مي شدم – نميشه بي گدار به آب زد. متهمي كه يه سال تحت نظر – باشه و نشه درست و حسابي زير دستا و گنده هاشونو پيدا كرد يعني بايد صبر كرد! پرونده ش سنگينه…
ولي هنوزم صبر مي خواد سري تكان مي دهد و نفسي مي كشد. از پله هاي ورودي ساختمان دانشگاه پايين مي آيد و همانطور كه پيش مي رود چشمش مي رود بر روي چند دختر كه هر و كر كنان روي صندلي گوشه حياط دانشگاه سرشان در گوشي است. اخمش پر رنگ مي شود و مي گويد بازم نميشه تيمور و ول كرد! اونم آدمِ پوله! امكان داره بيرون – از خونه ش بره ديدنِ سيروس توبه شكن حواسم هست بهش. تو حواستو بسپر به اوني كه تو دستته – قاصدك هرجا مي رفته و با هر ناخلفي بوده، با اين مردك – !نبوده! مطمئنم باز ميلاد مي خندد و خنده اش محمدمتين را كلافه تر مي كند
همزمان با نگاهِ جدي اش يكي از دخترها مي بيندش و به سرعت با آرنج در پهلوي بغل دستي اش مي كوبد و همه شان را از حضورِ رييس حراستشان خبر دار مي كند شما كارتو بكن سيد! نگرانش نباش…ممكنه برعكسِ اوني كه – فكر مي كني يه وقت … ديدي يه كوچولو ارتباطكي اون وسط مسطا پيدا شد و پوفي مي كند و به ميانِ حرفِ ميلاد مي رود !خيلي خب – همان موقع سرهاي سه دختر با ترس بالا مي آيد و آب دهان قورت مي دهند. يكي شان مقنعه جلو مي كشد و يكي دست روي لب هاي پر رنگ از رژش مي گيرد و آن يكي بي خيال سر در گوشي مي كند و انگار بد و بيراهي مي گويد
محمدمتين رد مي شود و هيچ وقت ندارد بايستد و با سه جوجه دانشجوي كله شق بحث كند! خوبي اش اين بود حافظه ي تصويري عالي داشت. براي دفعه ي بعدي در نظرشان گرفت ميلاد كه قطع مي كند ، تماس را قطع مي كند و سرش را كه بالا مي كند، نگاهش در نگاهِ رنگي آشنايي قفل مي شود. همچنان همان تيپ هاي هميشگي اش را داشت. تنها فرقي كه كرده بود، از شدتِ آرايشش كاسته بود و شايد اين هم از سخت گيري هاي بيش از حدِ معين بود توبه شكن قاصدكِ نشسته كنارِ سوده، با ديدنِ محمدمتين لبخندِ پر رنگي مي زند و چشمانش هم همزمان مي خندد. به سرعت از جا بلند مي شود.
