میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
دانلود رمان مهیل pdf از صبا ترک با لینک مستقیم

دانلود رمان مهیل از صبا ترک با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

ازش خوشم نمی‌آومد، از همون وقتی که تازه می‌شدم. همش نگام می‌کرد، همش به من گیر می‌داد، انگار فقط من بودم که باید مواظبم بود. حس خوبی نداشتم، اما اون موقع فقط حرصم رو در می آورد. تا اینکه یه روز دیدم اسلحه داره… همون موقع همه چیز عوض شد. اون صورت خط‌خطی، پوست سوخته و نگاه سردش-همه‌ش بهم حس نامنی می‌داد. از اون به، هرجا بود، انگار اونجا می‌شد به یه جای ترسناک، جایی که دیگه نمی‌تونستم بعد نفس بکشم. ماجد همیشه توی زندگی‌مون بود، اما نه با گرما، نه با محبت… فقط با ترس و تنفر. و من نمی‌دونستم آینده قراره چه شکلی بشه…

خلاصه رمان مهیل

ماجد! قرار نیست دیگه چنین مأموریتی باشه، ما چندتا پیشنهاد داریم، نیرویی مثل تو رو نمیخوایم از دست بدیم، پسر. این همه سال همه مون هزینه دادیم، از زندگیمون، از عمرمون و درک میکنیم که شرایط حالای تو سخته، خودتم آدم یکجا بودن و کار اداری نیستی، چندتا گزینه داریم. لرزش گوشی حواسم را پرت کرد. «دوستت دارم، بیا بریم خونه. چیمن تو.» اگر فهیم بازویم را نکشیده بود احتمالاً درحال دویدن بودم. امروز قرار بود جلسهٔ پزشکی چیمن باشد، برای تأیید یا رد ترخیص او و این پیام که از گوشی مانی بود یعنی میتوانستم او را به خانه ببرم.

_ باعرض معذرت، جناب سرهنگ، خبر دادن همسرم ترخیص داره میشه، باید برم. صدای صلواتی که یکجا بود بهت زده ام کرد و خوشحالی تبریک همکارانم یا بهقول سرتیپ خانوادهٔ ما. _ به فال نیک میگیریم، فکر نکن این مدت ما راحت بودیم، ماجد، ما یه خانواده ایم، در واقع خانوادهٔ اول ما همکارانمون هستن، بیشتر زندگیمون کنار همه، پشت هم. وقتی برگه های بیمارستان را امضا میزدم دستانم میلرزید. میگویند زندگی روی زشت دارد و زیبا. اما عادلانه بخواهم بگویم، زندگی یک مسیر رو به زیباییست، فقط باید سر هر اتفاق، هرسختی ایمان بیاوری که قراره زیبایی ها را ببینی نه در انتهای مسیر، که در طی آن.

_ خودش پیام نوشت؟ ذوقزده لباس های جدیدی که برایش خریده بودم را نشانش دادم، هیچوقت برایش لباس نگرفته بودم. سر راه مبینا پیام داد بروم خانهٔ جدیدی که چیمن خریده بود و هیچوقت فرصت نکرد داخلش برود. آنجا لباس بیاورم، ولی ذوق ترخیص نگذاشت به آنجا برسم، سر راه خرید کردم. _ دستش که نگرفت، همونم نیم ساعت طول کشید. تخت و وسایل لازم را مبینا در خانهٔ خودش حاضر کرده بود، اتاق پذیرایی روبه روی حیاط حالا شده بود یک اتاق خواب بزرگ برای چیمن با منظرهٔ حیاط. _ همونم خیلیه، جلسه رو نصفه ول کردم. شاید بهترین کاری که در این مدت کردیم حضور مداوم ژینوس بود.

دلیل تمام پیشرفت های چیمن، امید و ذوق داشتن دخترکمان. _ ژینوس و صحرا پیش مامان موندن، امروز تیام رفت سر کار، ماهرخ گفت میره خونهٔ مامان، یادت باشه شیرخشک بخریم. ۶ماه بعد _ تسلیم نشو! _ خستهم. _ بلند شو، پاهات رو بذار روی پاهام. موهای جمع شدهٔ گوجه ای ، با رکابی سرخابی و کفش ورزشی و شلوار استرژ درحالیکه عرق از تمام تنم میریخت توی آینهٔ قدی اتاق، به من دهن کجی میکرد. مخصوصاً وقتی او با رکابی آبی و عضلات بیرونزده و تن ورزیده و سبزه اش پشتسرم قرار میگرفت، دو پاره استخوان بودم در برابر او. _ پاهات رو میبندم به پاهام، بیشتر راه بریم.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
ازش خوشم نمی‌آومد، از همون وقتی که تازه می‌شدم. همش نگام می‌کرد، همش به من گیر می‌داد، انگار فقط من بودم که باید مواظبم بود. حس خوبی نداشتم، اما اون موقع فقط حرصم رو در می آورد. تا اینکه یه روز دیدم اسلحه داره... همون موقع همه چیز عوض شد. اون صورت خط‌خطی، پوست سوخته و نگاه سردش-همه‌ش بهم حس نامنی می‌داد. از اون به، هرجا بود، انگار اونجا می‌شد به یه جای ترسناک، جایی که دیگه نمی‌تونستم بعد نفس بکشم. ماجد همیشه توی زندگی‌مون بود، اما نه با گرما، نه با محبت... فقط با ترس و تنفر. و من نمی‌دونستم آینده قراره چه شکلی بشه...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    مهیل
  • نویسنده
    صبا ترک
  • صفحات
    3996
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • میهن بوک
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4732 نوشته
  • 493 محصول
  • 367 کامنت
  • 1152 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.