میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
دانلود رمان دلارای pdf از حنانه فیضی با لینک مستقیم

آخرین ویرایش رمان دلارای اثر حنانه فیضی فایل PDF رایگان (ویرایش جدید) – سازگار با گوشی و تبلت + دانلود با لینک مستقیم

دلی و ارسلان با هم به پاساژ رفتند، اما چون ظاهر دلارای آن روز چندان مرتب نبود، یکی از فروشندگان بوتیک او را تحقیر کرد و خواست از مغازه بیرونش کند. این موضوع باعث شد ارسلان واکنش تندی نشان دهد و ماجرا به حدی بالا گرفت که حراست و پلیس وارد شدند.

مقدمه ای بر رمان دلارای

زنی که چادر به سر داشت و در ایستگاه منتطر اتوبوس ایستاده بود متعجب خودش را کنار کشید دلارای اما هق هق کنان بلندتر خندید و به اطرافش نگاه کرد پیرمردی همراه پسرجوان کمی دورتر بودند و دو زن کنار ایستگاه ایستاده بودند جنون آمیز نالید _ به کدوم آینده دل میبندید شما آدما؟! این بچه رو ببینیدماه هاست دارم مثل سگ جون میکنم تا پول ویزیت دکترش رو جور کنم میدونید پدر مادرش کیان؟! مادرش تک دختر عمارت فرهمنداست! همون که هنوز ده سالش نشده بود اصیل ترین خانواده های تهران نشونش کرده بودن برای آقازادشون!

فکر میکنید بابا نداره نه؟ ولی باباش پسر حاج ملک شاهانه دنیا که اومد باباش هفت شبانه روز گوسفند کشت تو محل اون وقت چطوری همتون با ترحم نگاه میکنید و آیندشو سیاه میبینید؟! بالاخری زنی نگران جلو آمد و بطری آب معدنی را سمتش گرفت _ خانم حالت خوبه؟ با کی حرف میزنی؟ میخوای بچهاتو بدی من نگه دارم یکم آب بخوری؟ هاوژین را به خود فشرد و سر تکان داد زن شانه هایش را مالید _ کجا میخوای بری دخترم؟ رنگت پریده کجا باید میرفت؟! مطب دکتر! قرار نبود برای هاوژین چیزی کم بگذارد او که نخواسته بود به دنیا بیاید.

دلارای به این دنیا دعوتش کرده بود و باید تامینش میکرد هاوژین نباید تقاص خودخواهی دلارای را میداد آرام لب زد _ باید برم ولیعصر زن سر تکان داد و کمکمش کرد اتوبوس سوار شود لحظه آخر توضیح داد _ به راننده سپردم ایستگاهش که رسید اگر حواست پرت بود بهت بگه پیادهشی تلخ لبخند زد _ مرسی به راستی حواسش هم سرجایش نبود با اشاره راننده پیاده شد ، بیش از دو ساعت در صف مطب نشست و بالاخره آخرین نفر وارد اتاق دکتر معروف شد مرد بیش از نود سال داشت اما انگار با همان اولین نگاه اوضاع جسمی بدن کودک را فهمید

معاینه کرد و بعد همانطور که با تاسف سر تکان میداد به سختی پشت میزش نشست _ شیر خودتو میخوره؟ آرام و مضطرب جواب داد _ بله _ فقط؟ لبش را زیر دندان کشید و زمزمه کرد _ فقط! مرد اخم کرد _ به عنوان مادرش نفهمیدی سیر نمیشه انگار در مدرسه مقابل ناظم ایستاده بود! _ دو ماهه بود بهش شیرخشک دادم بالا آورد ، سینه اش خس خس میکرد و دل درد داشت مرد شروع به نسخه نوشتن کرد با همان جدیت قبل! _ براش آزمایش کلی نوشتم همین امروز میبری آزمایشگاه تا جوابش بیاد داروهایی که مینویسم رو استفاده میکنه.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
دلی و ارسلان با هم به پاساژ رفتند، اما چون ظاهر دلارای آن روز چندان مرتب نبود، یکی از فروشندگان بوتیک او را تحقیر کرد و خواست از مغازه بیرونش کند. این موضوع باعث شد ارسلان واکنش تندی نشان دهد و ماجرا به حدی بالا گرفت که حراست و پلیس وارد شدند.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    دلارای
  • نویسنده
    حنانه فیضی
  • صفحات
    5387
خرید کتاب
55,000 تومان
دانلود بلافاصله بعد از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • میهن بوک
  • 55,000 تومان
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4750 نوشته
  • 492 محصول
  • 366 کامنت
  • 1164 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.