میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
دانلود رمان پتریکور pdf از زهرا فضلی با لینک مستقیم

آخرین ویرایش رمان پتریکور اثر زهرا فضلی فایل PDF رایگان (ویرایش جدید) – سازگار با گوشی و تبلت + دانلود با لینک مستقیم

عماد عامر، ستاره‌ی درخشان سینما و تلویزیون، برای همگان نماد موفقیت و جذابیت است. اما پشت قاب لبخندهای پر زرق‌ و برق او، حقیقتی تلخ پنهان شده. یک شب بارانی، او با دختری جوان به نام نیلوفر تصادف می‌کند. نیلوفر از خانه فرار کرده و پناهی ندارد. عماد، با نقابی از مهربانی، او را به خانه‌اش می‌برد. اما این آغاز اسارت اوست. نیلوفر برای شش سال در بند عشقی بیمارگونه و رابطه‌ای پنهانی به عقد موقت در خانه‌ی عماد زندانی می‌شود. با وجود وابستگی احساسی، روزی رسوایی‌ ای بزرگ، عکس‌های خصوصی‌شان را به بیرون درز می‌دهد. نیلوفر که از قضاوت‌ها فرار می‌کند، تصمیم به جدایی می‌گیرد… اما حالا تازه متوجه می‌شود که عماد، چهره‌ای بسیار تاریک‌تر از آنچه می‌شناخت، دارد…

مقدمه ای بر رمان پتریکور

نگاهم را از لبخند چندشناک زارع میگیرم و به برگه ی دستم میدوزم. -مگه نباید سنجاق میشد به تابلوی اعلانات؟! نیازی به زحمت شما نبود خودم از تابلو برمی داشتم. تنهاش را کمی به سمت داخل خانه میکشد که با چفت کردن در مانع پیشرویاش میشوم. -دیگه اینقدر برای ما عزیز هستید که بیارم خدمتتون. اخم هایم هنوز پابرجاست و نمیدانم چقدر میتواند پرو باشد که با دیدن بیمحلی و صورت منزجرم باز هم خوش خدمتی میکند و دور و برم میپلکد. -کیه نیلو جان؟! حسام به سمتم میآید و کنارم میایستد. زارع با دیدنش کمی جا میخورد و عقب نشینی میکند. برای اولین بار است که میبیند کسی به واحدم میآید. -ایشون آقای زارع هستند مدیر برج، لطف کردن قبض شارژ و برام آوردن. زارع خندهی الکی میکند. -چه زحمتی وظیمونه خانوم مشکینی، مزاحمتون نمیشم، خدانگهدار. با رفتنش در خانه را میبندم و شالم را از سرم بر میدارم.

-مار از پونه بدش میاد جلوی لونش سبز میشه شده حکایت من و این زارع بیخود. اخم های حسام در هم میرود. -چرا؟! مگه مزاحمتی داره برات؟! -نه اینقدر وجود نداره که بخواد مزاحمت ایجاد کنه، ولی این خودشیرینی ها و دیدنای گاه به گاهش خودش یه اذیته. -اگه مشکلی ایجاد میکنه بگو! -فعلا که کاری به کارم نداره. البته اگر چرت و پرت های آن شبش را در آسانسور نادیده بگیریم. -غلط میکنه کاری داشته باشه، مرتیکهبا صدای بلند به عصبانی شدنش میخندم، جای عماد خالی که به لحن بیادبانهاش چشم غره برود. میوهها را میآورم و مینشینم. -جای عماد خالی، وقتی همون چای اولو آوردی میگفت بشین نیل کافیه نمیخواد چیز دیگهای بیاریخب آخه بیوجدان من به عشق خوراکی های نیلو میام اینجا، چیکار میکنی آخه با من؟! وقتی با حسام هستم نمیتوانم جلوی خنده ام را به هیچ عنوان بگیرم.

با زنگ تلفن همراهش خنده ام قطع میشود. -عماده! تصویری گرفتهنفسم حبس میشود و قلبم به تب و تاب میافتد. -به به سلام آقا عماد گل، چه خبرا برادر؟! مادر بهترن؟! خودت خوبی؟! -خوبن همه، روده درازی و بزار کنار، کجایی؟! حسام دوربین تلفن را در خانه میگرداند. -گوشی و بده به نیلوفردستپاچه میشوم و موهایم را مرتب میکنم. حسام با دیدن هول شدگیام سری به نشانه ی تاسف تکان میدهد. تلفن را به سمتم میگیرد و خودش بر میخیزد و به سمت سرویس بهداشتی میرود. -دستامو میشورم و میام. از درک و شعورش لبخندی بر لبانم مینشیند. نفس عمیقی میکشم و صفحه ی تلفن را بالا میگیرم. -سلام. تصویر چهره اش در صفحه ی کوچک گوشی را میبلعممثل همیشه مرتب است و مشکلات تاثیری در نظم و پرستیژش ندارد. -سلام خوبی؟! جوابم را میدهد و خیره نگاهم میکند.

-خوبم! مهین خانوم بهترن؟! -مادر هم بهترن! اوضاع کمی پیچیده بود، وقت نکردم باهات تماس بگیرم. -اشکالی نداره، عادت کردم. نمیتوانم جلوی طعنه ی کلامم را بگیرم. میتوانم لبخند گوشه ی لبش را که فوری ناپدید میشود شکار کنم. -طعنه میزنی نیل؟! -نه چه طعنه ای فقط گفتم عادتم که یهو بدون خداحافظی بری و روزها بگذره و هیچ تماسی باهام نگیری، اینقدر مشغله هات زیاد بود که برای یک تماس چند دقیقهای هم برام وقت نداشتی؟! موشکافانه نگاهم میکند. -اینقدر دلت پره؟! -آره، دلم تا خرتناق پره عماد، دیگه بیشتر از این نمیکشه، لطفا جوری باهام رفتار نکن که انگار تو زندگیت نیستمحداقل در حد یه همخونه بهم احترام بزار. -تو شرایط زندگی منو میدونستی! همه چیزو برات تعریف کردم که با چشم باز انتخاب کنی و تو هم پذیرفتی، غیر از اینه؟! چشمانم را برای چند ثانیه میبندم تا از کوره در نروم و فریاد نکشم که آن شرایط لعنتی را ولش کن!

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
عماد عامر، ستاره‌ی درخشان سینما و تلویزیون، برای همگان نماد موفقیت و جذابیت است. اما پشت قاب لبخندهای پر زرق‌ و برق او، حقیقتی تلخ پنهان شده. یک شب بارانی، او با دختری جوان به نام نیلوفر تصادف می‌کند. نیلوفر از خانه فرار کرده و پناهی ندارد. عماد، با نقابی از مهربانی، او را به خانه‌اش می‌برد. اما این آغاز اسارت اوست. نیلوفر برای شش سال در بند عشقی بیمارگونه و رابطه‌ای پنهانی به عقد موقت در خانه‌ی عماد زندانی می‌شود. با وجود وابستگی احساسی، روزی رسوایی‌ ای بزرگ، عکس‌های خصوصی‌شان را به بیرون درز می‌دهد. نیلوفر که از قضاوت‌ها فرار می‌کند، تصمیم به جدایی می‌گیرد... اما حالا تازه متوجه می‌شود که عماد، چهره‌ای بسیار تاریک‌تر از آنچه می‌شناخت، دارد...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    پتریکور
  • نویسنده
    زهرا فضلی
  • صفحات
    784
خرید کتاب
55,000 تومان
دانلود بلافاصله بعد از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • میهن بوک
  • 55,000 تومان
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4789 نوشته
  • 523 محصول
  • 366 کامنت
  • 1251 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.