دانلود رمان شب از ستاره ها تنهاتر است از شیرین نورنژاد با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
طرفِ ما شب نیست، صدا با سکوت آشتی نمیکند، کلمات انتظار میکشند، من با تو تنها نیستم، هیچکس با هیچکس تنها نیست، شب از ستارهها تنهاتر است… طرفِ ما شب نیست، چخماقها کنارِ فتیله بیطاقتند، خشمِ کوچه در مُشتِ توست، در لبانِ تو، شعرِ روشن صیقل میخورد، من تو را دوست میدارم، و شب از ظلمتِ خود وحشت میکند … (احمد شاملو)
میخواست داخل مغازه شود اما نگاه فروشنده ای که زن جوانی بود این اجازه را به او نداد نگاهش به سمت همان مرد منتظر بود.
یک آن احساس کرد کسی پشت سرش فاصله را کم کرده است.
چشم گرفت و راه مستقیم را پیش گرفت. از مرد جوان و نسبتا درشت هیکل گذشت، از پرشیای سیاه رنگ هم…
هنوز نمیدانست موقعیتش چیست و خطری وجود دارد یا نه. اما ترس مزخرفی قلبش را میلرزاند.
نفسهایش از حالت تعادل داشت خارج میشد و این خوب نبود.
سعی میکرد عادی و آرام قدم بردارد. نگاهش ناخودآگاه هر چند ثانیه یکبار به سمت چپ کشیده میشد. که چند لحظهی بعد صدای مردانه ای از سمت راست به گوشش رسید.
-خانوم ساختمان پارسیان این اطراف میشناسید ؟!
به سمت صدا برگشت با دیدن همان پسر جوان که دم پاساژ ایستاده بود یک آن سرگیجه گرفت.
از پشت عینک به نگاه پسر دقیق شد با مکث لبخندی زد و گفت: نه من این خیابون رو نمیشناسم! شرمنده.
متوجه چرخش نگاه پسر شد انگشتانش رو به یخ زدن میرفت و چشم گرفت …
***
نگاهش ناخودآگاه هر چند ثانیه یکبار به سمت چپ کشیده میشد که چند لحظه ی بعد صدای مردانه ای از سمت راست به گوشش رسید. خانوم ساختمان پارسیان این اطراف می شناسید ؟! به سمت صدا .برگشت با دیدن همان پسر جوان که دم پاساژ ایستاده بود یک آن سرگیجه گرفت از پشت عینک به نگاه پسر دقیق شد با مکث لبخندی زد و گفت
نه من این خیابون رو نمیشناسم! شرمنده متوجه چرخش نگاه پسر شد.
انگشتانش رو به یخ زدن میرفت و چشم گرفت پسر کنارش قدم برداشت. کوچه ی پروین چی؟! اینبار نگاهش نکرد و به قدم هایش سرعت داد. نه جناب… صدای دیگری از سمت چپش شنید آقا همین کوچه ی بعدیه… نیازی نبود مستقیم نگاه کند تا نشخیص دهد که صدای کیست. با نگاهی به شیشه ی دودی ماشین پارک شده ای….