دانلود رمان نقطه شبنم از فرزانه صفایی فرد با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نادرخان که از طلافروشان قدیمی و اسمورسمدار شیراز است همچون پدرسالار تمام اعضای خانودهاش را تحت سلطهی خود دارد و درواقع بر آنها حکومت میکند. کار و زندگی همهشان وابسته به اوست تا آنجا که در خصوصیترین مسائلشان دخالت میکند و عمدتاً هم به نتایج مطلوب میرسد. مگر در چند مورد خاص! دو فرزند و یک نوه! آنها که نتوانستد زیر بار این سطلهی ناعادلانه زندگی کنند و مقابل نادرخان ایستادند، اما مسلماً ایستادن مقابل نادرخان بهایی دارد که همهکس حاضر به پرداخت آن نیست. همهکس جز، باقر و باران و افشین که پیه خروج از زیر سایهی نادرخان را به تن مالیدند و عواقبش را به جان خریدند…
چه ربطی به ، شبنم داره؟! شهره om دو دستش را به صورتش کشید. ماسک نمی گذاشت باقر چهره اش را درست ببیند اما چشم هایش سرخ شده بودند شهره از فکر به احتمالاتی که توی ذهنش بود به این حال افتاده بود وای به روزی که حقیقت فاش میشد خب من مطمئن نیستم ، یعنی ممکنه اشتباه کرده باشم ، یعنی امیدوارم که اشتباه کرده باشم ، اگه یه عکس ، عکس کی آخه؟ اصلاً چی رو اشتباه کرده باشید؟! . من دیروز کسی رو اطراف بیمارستان دیدم که ، اون روز هم توی فرودگاه دیده بودم یعنی اون روز نشناختم و فقط حس میکردم اون چهره برام آشناست اما دیروز که دیدمش ، دست های لرزانش را در هم گره زد و باز رو به باقر خواهش کرد خواهش میکنم آقا باقر به خدا دارم دیوونه میشم از این فکر باقر که از قبل هم حیران تر شده بود گفت:
من عکسی ندارم ، شما هم که واضح نمیگی دنبال عکس کی هستی. برادرزاده تون داره همون که اسمش حسینه و هم سن و سال شبنمه اون عکس تمام اعضای خانواده رو داره یعنی یادمه که برای آشنا کردن شبنم با اعضای خانواده ی مادریش یه فلش پر از عکس آماده کرده بود. منم اون موقع ایران بودم و مهمون خونه ی وحید و باران اگه اون فلش رو بتونید گیر بیارید کمک بزرگی کردید خواهش میکنم آقا باقر با قرگیج و آشفته از حرفهای شهره سرش را تکانی داد و فکرش سمت افشین کشیده شد …