دانلود کتاب مهراز من از فائزه.س با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در پس زمینه هر رفتار و فکرش پر از ندانستنها و نخواستن ها بود. از یک جایی مجبور شد بداند و بتواند، مهرازش آمد بر ویرانههای نمیدانمها و نمیخواهمهایش سازهی جدیدی را بنا کرد. حضور گاه و بیگاه یکی زلزلهای به پا کرد اما او نه تنها آوار نشد بلکه خود را محکمتر از پیش ساخت… تیام دختری است که گم شده در سرزمین بایر درونی خودش! و آراد پسری است که برای پیشرفت هرچه بیشتر خود برنامه دارد و تلاش می کند! برای صعودِ آراد به قله موفقیت حضور تیام لازم است! تیام در مسیر یافتن خودش گام برمیدارد و غافل ازینکه روزی به کسی دل میبازد…
“آراد” تایم ناهار و استراحت اساتید بود و من همچنان منتظر استاد کیهان که شاید به سر نخی برسم مردی با موهای بور از آخر سالن به این سمت میآمد شک نداشتم خودش است. به سمتش رفتم. -دکتر کیهان؟ به سر تا پایم نیم نگاهی انداخت. گفت: دانشجوی من نیستی؟ -نه استاد عرض داشتم. با دست اتاقش را نشان داد و بعد به ساعتش نگاهی انداخت: جاست فایو مینتز. -درباره یکی از دانشجوهاتونه کنجکاو و اندکی متعجب نگاهم کرد! برگهها را از کیفم در آوردم و گفتم: اینها مال ایشونه. برگه را گرفت و زیر لب گفت: دستخطِ…
و دوباره مشکوک مرا نگاه کرد فهمیدم به این شکل نمیتوان از او امار گرفت بیخیال گفتم: من ایشون رو نمیشناسم فقط نام شما گوشه صفحه درج شده گفتم شاید براش مهم باشه این نوشته ها. از جا برخاستم که گفت: باور کنم برای همین دو صفحه اومدی اینجا؟ میخواست مثلا مچ مرا بگیرد. خب از دور دیدمش. مرموز به نظر میرسه برقی به چشمانش دوید فهمیدم او هم با این نظر موافقه اما خودش را از تک و تا نینداخت. گفت: خب؟ -هیچی امروز بحثمون شد و کوله از دستش افتاد و این برگه ها دست من موند. با تعجب گفت:
مجد و بحث!؟ پس فامیلیش مجد بود معلوم بود کم و بیش با خلق و خویش اشناست. -بحث که نه بی توجهی میکرد چیزی گفتم که خوشش نیومد و موقع دور شدن کوله اش رو زمین افتاد و خب این برگه ها جا موند. خودش گفت فایو مینتز و حالا مرا رها نمیکرد مشکوک نگاهی به سر و پای من کرد و گفت: چیکارش داری؟ در حال تحلیل نگاهش بودم که ادامه داد: ۵ ترمه توی این دانشکده است. هم زمان دستش را به سمت در گرفت که با هم از اتاق بیرون رفتیم، در اتاقش را قفل کرد و با لحنی تهدید گونه گفت: دور و برش نرو! …