دانلود کتاب طلایه از نگاه عدل پرور با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
طلایه، دختریست اهل اهواز که اکنون در شهر زیبای اصفهان زندگی میکند؛ دختری با ریشههایی در خانوادهای مذهبی و پایبند به اصول. روزی دعوتنامهای از سوی دوستش برای شرکت در جشن تولد دریافت میکند. پس از اصرار بسیار و گفت و گویی طولانی، سرانجام موفق میشود رضایت مادرش را برای رفتن جلب کند. اما وقتی قدم در مهمانی میگذارد، فضای آنجا با باورها و معیارهای او بیگانه است؛ جوی ناآشنا، ناسالم و ناپذیرفتنی. تصمیم میگیرد زودتر بازگردد. اما وقتی موضوع را با دوستش، فریبا، در میان میگذارد، او با اصرار مانع رفتنش میشود و طلایه، برخلاف میلش، تا نیمهشب در آن مهمانی باقی میماند…
اردوان بی توجه به من که مثل خنگ ها گوشه ای ایستاده بودم بی حوصله و کسل و خواب آلود گفت: از این به بعد تا هر وقت که خودت بخوای اینجا محل زندگی توست میتونی بیایی پایین ولی بهتره وقت هایی که مهمون دارم نیایی. در ضمن من به هیچ کدوم از دوستام نمی خوام بگم مجبور شدم زن بگیرم تو هم بهتره به کسی حرفی نزنی. یعنی اگه چیزی بگی کسی باور نمیکنه. سپس در حمام و دستشویی بسیار
لوکس و زیبایی را که هر کدام در سقفش نورگیر داشت باز کرد و گفت: اینجا سرویس هاست. اون طرف هم دو تا اتاق هست که یکی برای خواب و یکی دیگه رو هم هر کاری خواستی باهاش بکن آشپزخانه رو هم که می بینی رو به روی اتاق هاست بعد از داخل کمد دیواری که در یکی از اتاق ها قرار داشت کلید و کارتی در آورد و گفت: این کلید خونه است و تو این حساب هم به اندازه ی کافی پول هر چقدر
خواستی استفاده کن بازهم بی آنکه نیم نگاهی به من که مثل مجسمه ایستاده بودم و غرق در تجملات و چیزهای جدید شده بودم به سمت آسانسور رفت و گفت: من خیلی خسته هستم. لطف کن و مزاحم نشو. انگار فهمیده بود کار از کار گذشته و دادو قالش هم دیگر فایده ای ندارد پس چه بهتر آن فک مردانه و به نظر محکمش را خسته نکند. وقتی اردوان پایین رفت سریع چادر را از سرم کشیدم با خودم فکر می کردم….