دانلود کتاب آشفتگی مرا داروگ میفهمد از مهسا عادلی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دادیار آذر روانشناس معروفی با گذشتهی سیاه و تاریک که سیزده سالگی پدر میشه و ریرا شاملو دختری که بدون خبر وارد زندگی تیره و تار پدر و پسر جوان میشه تا اینکه…
لباس از تن کند و زیر دوش آب سرد رفت. عادت داشت همیشه اول زیر آب سرد برود. تماس ذهنش را مغشوش کرده بود. خیلی زمان می گذشت از آن روزا، از روزهایی که قید همه چیز را زده بود. او کنار گذاشته بود افرادی را که برای همه رکن اول زندگی به حساب می آمدند. زندگی او در پسرش خلاصه می شد و تمام. حتی فکر به اتفاقاتی که ممکن بود پیش بیاید تنش را به لرزه در می آورد. او نجنگیده بود که بخواهد شکست را سرلوحه ی زندگی اش کند.
از مرد یا شاید هم کودک گذشته هیچ باقی نمانده بود اوی این روزها مردی دگرگون از روزهای قدیم بود. دادیار امروز در ظاهر آرام بود اما پایش که می رسید لباس گرگ بر تن می کرد و زخم میزد برتن هر کسی که نزدیک که زندگی اش شود. دست روی بازویش کشید و خود را در آغوش کشید. حتی نام آن شهر باعث خدشه وارد شدن به روح و جسمش می شد. از آن روزها گذشته بود و هیچ علاقه ای به تکرارشان نداشت. لحظه ای زمین دور
سرش چرخید، محکم دست به دیوار گرفت و پلک روی هم فشرد. کف دستش روی دیوار تبدیل به مشت شد، نتوانست تحمل کند و پاهای سست شده اش شکست. گوشه ی حمام نشست و دست به صورتش کشید. دندان هایش از سرما تق تق به هم برخورد می کرد. به سختی و کرختی دست بلند کرد و آب را گرم کرد. دستش را به گوشه ی روشویی گرفت و روی پاهای لرزانش ایستاد. به سرعت تنش را زیر آب گرفت و با یادآوری این که حوله اش را نیاورده بود…