میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
دانلود کتاب دو سنگ یکی کهربا pdf از فرشته تات شهدوست با لینک مستقیم

دانلود کتاب دو سنگ یکی کهربا از فرشته تات شهدوست با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

وقتی ناپدید می‌شود و درست همان موقع است، کیار، نامزد سابق، بیخبر و همه چیز را از مسیر خودش خارج می‌کند.
در این میان، کامران شمس، مردی با غرور خاموش و دلی از مسئولیت، کسی که سال‌ها بی‌ادعا کنار کهربا بوده است. نه به‌خاطر نسبت، که به‌خاطر انسانیت. اما زمانی که می‌گذرد، دل هم بیخبر اسیر می‌شود. رابطه‌ای روزی فقط حمایت بود، حالا عمقی دیگر پیدا کرده است. کیاراد آمده تا جبران کند، اما خیانت همیشه در دل باقی می‌گذارد. آیا بخشش ممکن است؟ یا دیگر دیر شده؟ همه چیز جدی‌تر می‌شود که مناقصه‌ای بزرگ پای رقبای جدی و فرصت‌طلب را وسط می‌کشد. در این مسابقه، کامران و آرشام، مثل دو برادر، باید یک‌دل و یکصدا از هر چه دفاع کنند. از تجارت، از احساس، و از آنچه به آن باور دارند.

خلاصه کتاب دو سنگ یکی کهربا

کامران نگاهش را با اخم و تغیر گرفت کهربا آب دهانش را فرو داد. آن بغض لعنتی از سرشب بیخ گلویش را گرفته بود: «باهاش حرف زدم؛ گفتم نه… اصرار کرد یه کم بحث مون شد …. منم با تاکسی برگشتم خونه.» کامران با همان چهره ی درهم به باغچه زل زده بود پای راستش را به حالت عصبی تکان میداد معلوم نیست اینجا یا اونجا چه غلطی کرده دنبال اینه جا پاشو محکم کنه وسط زندگیت تا مبادا وقتی از اصلش بو بردی پرتش کنی بیرون و قیدشو بزنی قلب کهربا هری پایین ریخت دهانش تلخ بود؛ زهر شد. خودش هم به همین موضوع فکر میکرد نکند گناه و اشتباه کیاراد آنقدر بزرگ است که از افشای آن وحشت دارد؟ انگشت کامران تهدیدوار جلوی صورتش آمد کهربا بی حرکت ماند و او با تحکم گفت: «کوتاه نمی آی جلوش فهمیدی؟ اگه بدون اینکه واقعیت و بهت بگه بری توو عقدش كهربا اون موقع من میدونم.

و تو کهربا از صراحت و خشونت کلام او آنی خشکش زد. فقط به کامران و چشم های سرخ و عصبانی او خیره بود؛ بدون آنکه حرفی بزند. کامران هنوز هم آگاهانه تذکر میداد یه بار گذاشتم با طناب پوسیده ی اون احمق بری ته چاه همون واسه هفتاد و هفت پشتمون بس بود رو همین دستهام گرفتمت تن بیجون تو رسوندم بیمارستان نفس نداشتی؛ صدبار جون دادم تا دکتر گفت زنده موندن خواهرت عین معجزه بود. کیاراد حالا حالاها باید تقاص کاری که با تو و زندگی همه مون کرده رو پس بده نذاشتی کهربا … اونقدر پیشم عزیزی که دهن مو با دو کلمه بستی والا تا به غلط کردن نمی افتاد نمیذاشتم یه قدم جلو بذاره تا همین جاشم بره خداشو شکر کنه این را گفت و با غیظ و عصبانیت میان موهای نسبتاً بلند خود دست کشید محکم و قوی اتمام حجت کرده بود حرفش حق بود و کهربا هیچ مخالفتی نداشت.

با شب بخیر زیر لب از کنار او بلند شد و سمت در رفت. کامران واکنشی نشان نداد کهربا پتو را بغل گرفته بود نگاهش را با طمأنینه به او داد در که بسته شد کامران چشم هایش را بست؛ این دردهای لعنتی تمامی ندارند؟ یکی پس از دیگری با کوهی از مشکلات روی شانه هایش آوار میشوند و…. او میماند و گره های کور زندگی اش که از قضا قرار نبود به دست هیچ کس جز خوده درمانده اش باز شود. هر دو دستش را روی زانو جمع کرد و سرش را روی آنها گذاشت قلبش تیر کشید؛ صورتش جمع شد. درد روی درد کهربا کنج تخت دراز کشید و با ذهنی آشفته به سقف اتاق خیره شد. چیزی که برای کامران تعریف کرد فقط بخشی از جروبحث شان بود؛ اما اصل ماجرای پرتنش آنها از جای دیگر آب می خورد. امروز عصر بعد از یک روز کاری پرمشغله جایی دنج در کنج کافی شاپ شیک و زیبایی قرار گذاشته بودند

تا کمی خلوت کنند لحظات خوبی بود ؛ کیاراد عاشقانه نگاهش میکرد کهربا حرف میزد و او گوش می داد دستش را گرفته و با ملایمت نوازشش میکرد کهربا اول خواست مانعش شود؛ ولی کیاراد کوتاه نیامد و بی توجه به سرخی گونه های دخترک و شرمی که در نگاه کهربایی اش خوابیده بود انگشتان ظریف او را میان پنجه های خود قفل کرد و گفت: «خجالت مجالت نداریما دختر نامزدیم ناسلامتی وقتی از او خواست که همه چیز را برایش تعریف کند کیاراد با اخم و دلخوری بهانه ی خانه را آورد و گفت اینجا جای این حرف ها نیست. با او رفت فقط به امید اینکه اصل ماجرا را تعریف کند تا حقیقت روشن شود؛ ولی کیاراد طفره میرفت اهمال او کهربا را عصبی کرده بود. منتظر نگاهش میکرد . اما آن تماس بی موقع میان صحبت شان حواس کیاراد را پرت کرد از کهربا پوزش خواست.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
در این میان، کامران شمس، مردی با غرور خاموش و دلی از مسئولیت، کسی که سال‌ها بی‌ادعا کنار کهربا بوده است. نه به‌خاطر نسبت، که به‌خاطر انسانیت. اما زمانی که می‌گذرد، دل هم بیخبر اسیر می‌شود. رابطه‌ای روزی فقط حمایت بود، حالا عمقی دیگر پیدا کرده است. کیاراد آمده تا جبران کند، اما خیانت همیشه در دل باقی می‌گذارد. آیا بخشش ممکن است؟ یا دیگر دیر شده؟ همه چیز جدی‌تر می‌شود که مناقصه‌ای بزرگ پای رقبای جدی و فرصت‌طلب را وسط می‌کشد. در این مسابقه، کامران و آرشام، مثل دو برادر، باید یک‌دل و یکصدا از هر چه دفاع کنند. از تجارت، از احساس، و از آنچه به آن باور دارند.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    دو سنگ یکی کهربا
  • نویسنده
    فرشته تات شهدوست
  • صفحات
    ۳۴۷۵
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • میهن بوک
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4754 نوشته
  • 492 محصول
  • 366 کامنت
  • 1165 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.