دانلود کتاب عروس استاد (جلد دوم) از ترنم با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این روایت، خاطرات دختری را زنده میکند که پدرش، در پی منافع مالی، او را به ازدواج با مردی اجباری میکند. اما در شب عروسی، او تصمیمی جسورانه میگیرد و از قفس نامحدود آن زندگی تحت فشار رهایی مییابد. در همان لحظهی پراسترس، برخوردی غیرمنتظره با استاد دانشگاهش رخ میدهد؛ دیداری که پردهای از اسرار گذشته و آینده را بر او میگشاید.
دیگه نتونستم طاقت بیارم و اشکم جاری شد و اون خمار و مست در حال بوسیدن گردنم بود. لبم و گزیدم تا صدام در نیاد،من و خریده بود پس حق اعتراض نداشتم. دستش به سمت دکمه های بلوزش رفت،سرش و ازم فاصله داد،سه دکمه ی بلوزش رو باز کرد و به دکمه ی چهارم چشمش به صورت اشکیم افتاد و برای لحظه ای مات موند. نگاهم و ازش دزدیدم و اشکام و پس زدم،به سمتم اومد و این بار با گرفتن کمرم منو به خودش چسبوند. دستش و زیر چونه م گذاشت و سرمو بلند کرد. به چشمای عسلیش خیره شدم،معنا دار نگاهم کرد و گفت _چته؟ با وجود حال خرابم باز به تندی گفتم _به تو چه؟
برعکس انتظارم لبخندی زد. دستشو بالا آورد و اشکام و پاک کرد . مات حرکت دستش رو صورتم مونده بودم که زمزمه وار گفت _کاریت ندارم،گریه نکن مات نگاهش کردم که گفت _من حالم بده هانا داغونم لطفا درک کن که میخوام آروم بشم. فقط نگاهش کردم،چنگی به موهاش زد و گفت _من می رم اتاقم، قراره که یه نفر بیاد درو باز کن و پلاستیک و ازش بگیر بیار بالا سری تکون دادم… بالا رفت روی مبل وا رفتم و اتفاقات و مرور کردم، آرمین حق داشت عاشق ستاره باشه چون که خیلی خوشگل بود . برای یه لحظه بهش حسودی کردم،چقدر خوبه که یکی مثل آرمین انقدر دوستت داشته باشه.
من چی؟ براش حکم یه زیرخواب رو داشتم که هر وقت دلش از جای دیگه پر بود سر من خالی کنه. توی فکر و خیال خودم بودم که زنگ خورد… بلند شدم و بعد از اینکه شالی روی سرم انداختم رفتم جلوی در یه موتوری بود که یه پلاستیک بزرگ به دستم داد . درو که بستم نگاهی به پلاستیک انداختم،مشروب بود و من تا حد مرگ از این زهر ماری ها بدم میومد. همه رو یکی یکی از پلاستیک در آوردم و خالیشون کردم توی باغچه و شیشه های خالیشو بردم داخل الان که مطمئنا خوابیده فردا هم که شیشه های خالی رو ببینه ازم عصبانی میشه ولی به درک من خوشم نمیومد با یه آدم مست زیر یک سقف باشم،زور که نبود
_خانم مجد شما بیاید و یه نمونه از سوالی که الان توضیح دادم حل کنید. حیرت زده نگاهش کردم،از اون چشم غره ش معلوم بود که عصبانیه و می خواد به یه نحوی زهرشو بریزه. بلند شدم و رفتم پای تخته، ماژیک رو از دستش گرفتم و مشغول حل مسئله شدم. هه کور خوندی آقای تهرانی من اگه حواسمم نباشه اون قدر گاگول نیستم که یه مسئله رو نتونم حل کنم . همه رو کامل پای تخته نوشتم و با پیروزی نگاهش کردم،معلوم بود دنبال یه بهانه ست تا ضایعم کنه برای همین گفت _وقتی من درس می دم حواس شما کجاست خانم؟ با حاضر جوابی گفتم.