میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
دانلود رمان نیش pdf از نازنین87 با لینک مستقیم

دانلود رمان نیش از نازنین87 با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

این رمان درباره دختری فقیر به نام حنانه است که زندگی سختی را پشت سر گذاشته. او برای گذران زندگی در یک کتاب‌ فروشی کار می‌کند. در همین بین با مردی به نام امیر افشین آشنا می‌شود؛ اما درست زمانی که رابطه‌شان تازه شکل گرفته، امیر افشین در یک سانحه دچار مرگ مغزی می‌شود و اعضای بدنش اهدا می‌گردند. کلیه او به پسرخاله‌اش، پیروز، می‌رسد. بعد از عمل، پیروز مدام خواب‌هایی درباره امیر افشین می‌بیند. با کنجکاوی و تحقیق، متوجه می‌شود که امیر زمانی با دختری در ارتباط بوده و گمان می‌برد آن دختر آسیب‌دیده یا دچار مشکلی شده باشد. همین ذهنیت باعث می‌شود از همان ابتدا نگاه خوبی به حنانه نداشته باشد… تا اینکه مسیر ماجرا به شکل دیگری رقم می‌خورد.

خلاصه رمان نیش

پیروز برخاست و قبل از اینکه فکر کند همه چیز خیال است متوجه برق چشمان شرر بار بهداد شد و با نفس های خشم الود به استقبال مادر و خواهرانش رفت و اهسته غرید شما اینجا چه کار دارین؟ پیمانه از کنارش رد شد و گفت برو ببینم زن داداشم کیه چشمان پیروز داشت از حدقه در میآمد و با التماس به پوری زل زد اما او دست مادرش را کشیدو تا پیروز به خودش بجنبد سه تایی مقابل حنانه که او هم دست کمی از پیروز نداشت جا خوش کردند. کلافه و مستاصل گفت ای خدا چرا همچی میشه من این دختره رو واسه …. اینا چرا ….”و با تمام خشم و کینه به سمت پیشخوان رفت اما بهداد سریع از در بیرون زد و پیروز بعد از کمی دوندگی و هن و هن توانست گوشه ی ژاکت طوسی بلندش را به چنگ بیاورد. غضبناک فریاد زد مرتیکه ی بی شعور واسه چی خبرشون کردی.

بهداد نفس نفس زنان :گفت اولا من فقط امارتو به مامانم دادم اون خودش زنگ زده به مامانی و خاله پوری …ثانیا این واسه خاطر اون شکری خوری شما که برگشتی به مامانم ،گفتی، بهداد همه کاره است …. پیروز با نفرت گفت خاک تو سرت بچه ننه ی انگل … اگه کاری نکردم رسیدن به هنگامه واسه ت بشه ارزو … مرد نیستم بهداد کمی که دور شد بهداد جراتی یافت و :گفت دایی چه خوش ای ها زن داییم چه خانومه و تا پیروز چرخید پا به فرار گذاشت. پای رفتنش به کافی شاپ نبود. اصلا دیگر حوصله ی حنانه را هم نداشت حوصله ی دختر بازی را هم نداشت اصلا به او نیامده فکرای ۱۸ توی سرش پرورش بدهد. بعد هم برای دلداری دادن به خودش گفت” اصلا وللش شاید دختره ایدزی چیزی داشته باشه “ اما ماشینش را برد کمی پایینتر از کافی شاپ و کشیکش را کشید حنانه اولش ترسید سه تا زن یه هویی به طرفش آمدند.

اما لبخنده ای دوستانه شان کمی هراسش را کم کرد. سلامی کوتاه کرد و به فرحناز خیره شد این زن حس خوبی را به وجودش سرازیر می.کرد توی دلش به پیروز غبطه خورد. چه مادر مهربانی داشت. پوری زحمت معرفی را کشید و گفت منو که میشناسی خواهر سوم پیروزم … ایشونم که حاج خانوم … پیمانه هم خواهر بزرگم البته خواهر اولیمون نیست اسمش پروانه است حنانه بهتزده گفت: منم …. فرحناز رو به پوری :گفت مامان بچه مو اذیت نکن! حنانه فکر کرد نکنه این پیروز عیب و ایرادی داره که اینا انقدر پیگیر کارا و قراراشن . فرحناز با نگاه مهربانش باز شک را از دلش برد و به جایش همان حسرت همیشگی را برایش زنده کرد. حس نداشتن مادر و یک خانواده ی عادی . – مامان جان، پیروزم، گفته تو حاضر نیستی باهاش بمونی … درسته؟ حنانه فک کرد یعنی بالاشهیریا به خاطر دوستی بچه هاشونم احساس مسئولیت دارن؟ ”

با تته پته به چشمان منتظر فرحناز زل زدو گفت خب من … اخه من … راستش من اهل دوستی با پسر نیستم فرحناز سریع گفت ما که از دوستی حرف نمی زنیم! حنانه هر سه شان را از نظر گذراند و :گفت پس فرحناز به سادگی گفت ببین حنانه جان پیروز یه کم عصبی هست اما تو دلش هیچی نیست زیر زبونشو کشیدم ترو هم دوست داره حنانه باز متوجه مقصود فرحناز نشد. – من میخوام ترو برای پیروزم خواستگاری کنم. حنانه جا خورد باز صورت سه تایی شان را از نظر گذراند و شدیم مطمئنم آقا پیروز قصد ازدواج نداره . گفت: نه … ما … اصلا ما تازه با هم اشنا پوری به حرف آمد و گفت عزیزم برادر من ادم جدی ای هستش … الکی حرف نمی زنه ترو برای ازدواج می خواد منتها دلش میخواد خودش کاراشو سروسامون بده به شیوه ی اونم پیش بریم شاید چند سال طول بکشه.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
این رمان درباره دختری فقیر به نام حنانه است که زندگی سختی را پشت سر گذاشته. او برای گذران زندگی در یک کتاب‌ فروشی کار می‌کند. در همین بین با مردی به نام امیر افشین آشنا می‌شود؛ اما درست زمانی که رابطه‌شان تازه شکل گرفته، امیر افشین در یک سانحه دچار مرگ مغزی می‌شود و اعضای بدنش اهدا می‌گردند. کلیه او به پسرخاله‌اش، پیروز، می‌رسد. بعد از عمل، پیروز مدام خواب‌هایی درباره امیر افشین می‌بیند. با کنجکاوی و تحقیق، متوجه می‌شود که امیر زمانی با دختری در ارتباط بوده و گمان می‌برد آن دختر آسیب‌دیده یا دچار مشکلی شده باشد. همین ذهنیت باعث می‌شود از همان ابتدا نگاه خوبی به حنانه نداشته باشد... تا اینکه مسیر ماجرا به شکل دیگری رقم می‌خورد.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    نیش
  • نویسنده
    نازنین87
  • صفحات
    218
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • همکار ناشناس
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4804 نوشته
  • 530 محصول
  • 366 کامنت
  • 1260 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.