دانلود رمان اعتراف دوست داشتن از سمیرا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
زانوهامو بغل کرده بودم. روی کاناپه، درست روبه روی قاب عکس نشسته بودم و زیر نور کمرنگ آباژور خیره ی لبخند روی صورتش بودم. لبخندی که به جز من، خودش و برادرم هیچ کس از مصنوعی بودنش خبر نداشت. توی قاب عکس دستاشو دورم حلقه کرده بود و اون لبخند مصنوعی لعنتی هم روی صورتش بدجور نشسته بود…
جلوی ساختمون کمپانی هنوز شلوغ بود. اینجور که بوش میومد طرفدارا خیلی عصبانی بودن. سوهو با نگهبانی هماهنگ کرده بود و قرار بود از در پشتی ساختمون وارد بشم. هرچند اونجا هم پر از خبرنگار بود. با هر بدبختی که بود وارد ساختمون شدم. هیچ وقت راهروهای اونجا رو به این ساکتی ندیده بودم. هیچ خبری از صدای بلند موسیقی و گروه هایی که تمرین می کردن نبود.
سوهو کاری براش پیش اومده بود و بهم گفته بود روی یکی از صندلی های توی راهرو بشینم تا خودش بیاد. سکوت مرگباری توی تک تک سالن های ساختمون بود. انگار کار همه ی گروها رو تعطیل کرده بودن و فرستاده بودنشون که برن. اونجایی که من میدیدم دیگ هیچ نسبتی به ساختمون قبلی که پر از هیاهو صدای موسیقی ادماهای پر جنب و جوش نداشت. راهرو ی سوت و کور رو ادامه دادم.
تنها صدایی که میومد صدای گنگ صحبت کردن چند نفر بود. بالاخره یه صندلی پیدا کردم و روش نشستم. نمیدونستم چه قدر باید منتظر شم. جایی که نشستم صداها یکم بلندتر شده بود. نمیخواستم گوش بدم. واسه همین شروع کردم به بازی کردن با بند کیفم و با پام ضرب گرفتم اما صدایی که از انتهای راهرو میومد و چند نفری که داشتن صحبت میکردن واضح تر شده بود و بینش صداهای آشنا به گوشم میخورد…