دانلود رمان آدم های شرطی از مدیا.ر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سام، دانشجوی رشتهی کامپیوتر، در دانشگاه در یک نگاه دل به دختری به نام شیرین میبازد. شیرین دختری شاد و بسیار زیباست که طرفداران زیادی دارد. سام برای آنکه لیاقت او را پیدا کند، برای به دست آوردن پول دست به کارهای عجیبی میزند. او که نمیتواند به این زودی پا پیش بگذارد، با هک کردن تمام وسایل الکترونیکی خانهی شیرین، سه سال او را تحت نظر میگیرد. اما روزی شیرین از رفتارهای او به ستوه میآید و حتی قصد خودکشی پیدا میکند…
انگار يه تيكه يخ بود تو يه لحظه تصميم گرفتم توي اون خونه نمونيم شايد من اشتباه كرده باشم شايد با وجود ذوب كردن تمام سيستم ها بازم بتونند پيدامون كنند به زور وسايل بچه ها رو جمع كردم هر كدوم فقط يه كوله پشتي و رفتيم خونه ي پايين شهر ما پيش مادرم بعد از يك هفته گوشي خريديم با همون لپتاپ فكستني كه يه زماني با اون كار هك ميكردم وارد سيستم بانك ها شدم كه پولمون اونجا بود خدا رو شكر نتونسته بودند ردمون رو بزنند ولي كار از محكم كاري كه عيب نميكنه كل صورت حساب ها رو دوباره عوض كردم و در خواست انتقال وجه دادم به چند تا بانك ديگه الان ديگه خيالم راحت بود ولي خيلي برام زور داشت كه تونسته بودند پيدام كنند ولي چطور؟؟ يه روز ميفهمم يه روز خودم باهاشون رودر رو ميشم و اين دفعه من اون به قول خودشون نيمچه هكر نيستم بعد از يك هفته تونستيم با اميرخان ارتباط برقرار كنيم.
وقتي خبر مرگ ياسر رو بهش دادم نميدونم چي شد كه تلفن قطع شد بعد از دو روز فهميديم كه امير خان سكته كرده به صورت قاچاقي هر سه تامون رفتيم آلمان اميرخان سكته كرده بود اون موقع بود كم كم متوجه رفتارهاي غير عادي پارميس شدم رفتارهاي ياسمن، ماتمش، غمش، گريه هاش ، همه و همه رفتارهاي يه انسان عادي بود ولي پارميس نه مجبور شدم با يه دكتر روانپزشك مشورت كنم تو حال خودش نبود همونجا تو آلمان بستريش كردند اصلا انگار حتي متوجه نشد كه بستريش كردند ياسمن افسردگي گرفته بود و من مونده بودم و يك خونواده ي شكست خورده وميلياردها پول تو حسابم تنها كسي كه ميتونستم باهاش حرف بزنم و از همه سالم تر بود ياسمن بود اگه با اين همه پول خيلي يهويي و بدون هيچ پيش زمينه اي يك همچين شركت بزرگي رو كه ميخواستم داير ميكردم حتما خيلي شك بر انگيز ميشد.
و مطمئنا از سازمان اطلاعات چند نفري رو مامور ميكردند تا سرچشمه ي پولم رو پيدا كنند پس با پيشنهاد ياسمن تو آلمان براي خودم پرونده سازي كردم و جعل مدرك يه جوري كه نشون ميداد پدر بزرگ من يكي از افراد مشروطه بوده و با كلي پول مملكت سال ها تو آلمان خوش خوشگذرونده و سرمايه هاي كلان انجام داده و الان نوه اس تصميم گرفته اين پول رو دوباره وارد عرصه ي تجارت ايران كنه و اينطوري بود كه من از سام محمديان به فاميل برزگر در اومدم ٣ماه دنبال اين كارها بودم با يكي اشنا شدم به اسم كادير كه ترك بود! همه ي اين كارها رو ذره ذره بلد بود يه جوري برام پرونده سازي كرده بود كه خودم هم باورم شده يكي از نوادگان ، يكي از سرلشكرهاي مشروطه بودم يه پرونده هايي از دوران ابتدايي و دبيرستان و دانشجويي كه تو المان بودم حتي فوتوشاپ هايي از عكس دسته جمعي تو مدارسم و…
من مادرم هنوز هم نميدونه كه من فاميلم رو عوض كردم من سهم خودم رو برداشتم ولي ياسمن ازم خواست كه نصف پول اون رو هم بردارم و ازش استفاده كنم تا پولش نخوابه منم قبول كردم ولي به سهم بقيه دست نزدم حتي به سهم ياسر! اون پول مال خواهرش بود و من حق اين رو نداشتم بهش دست بزنم “سام” شيرين با چشم هاي اشكي داشت بهم نگاه ميكرد _سام پس جنازه ي ياسر كه الان… نتونستم اون چشماي اشكيش رو نبوسم چشماش رو بست و با بوـسه ي من اروم شد +بعد از اينكه برگشتم ايران وايسادم تا ابا از سياب بيوفته تقريبا ٤ماه پيش پيداش كردم تو همون روستا، تو باغچه ي همون خونه دفنش كرده بودند، شبوونه با دونفر رفتم تو اون خونه، جنازه اي نمونده بود، فقط استخوناش بود، ولي بازم درش اورديم، با هزارتا پارتي بازي براش قبر خريدم و تاريخ و روز مرگش رو همون روزي كه پيداش كرده بودم زدم.