میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
دانلود رمان بال هایی از پرتو ستاره pdf از الی و مونا نصر با لینک مستقیم

دانلود رمان بال هایی از پرتو ستاره از الی و مونا نصر با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

سالیان طولانی است که در پیکسی هالو، هیچ پریِ فصل‌های گرم جرئت ورود به جنگل‌های زمستانی را نداشته. بیشتر پریان از افسانه هیولاهایی که در سرزمین‌های یخ‌زده پرسه می‌زنند، وحشت دارند؛ اما کلارین، مفتون شکوه و سکوت زمستان، نمی‌تواند دل از این رویا بکند. با این حال، زیر نگاه سخت‌گیر ملکه و وزیران فصلی، و در آستانه تاج‌گذاری‌اش، فرصتی برای دنبال‌کردن آرزوهایش ندارد. همه چیز زمانی تغییر می‌کند که خبر می‌رسد هیولایی از زمستان وارد قلمرو بهار شده است. کلارین این تهدید را بهترین راه برای اثبات شایستگی‌اش می‌بیند. اما در مرز زمستان، به جای هیولا، با میلوری، نگهبان جوان جنگل‌های زمستانی روبه‌رو می‌شود؛ دیداری که سرآغاز پیوندی غیرمنتظره و سفری مشترک برای نجات سرزمین‌هایشان خواهد بود.

خلاصه رمان بال هایی از پرتو ستاره

به تو اعتماد میکنم. چقدر آرزوی شنیدن این کلمات را داشت. حالا که آنها را شنیده بود، به سختی میتوانست باورشان کند. کلارین سریع گفت: «باور دارم». تلاش کرد جلوی لرزش صدایش را بگیرد. آرتمیس انگار همین حالا هم از حرفش پشیمان شده بود. گفت: «پس برید. اگه علیاحضرت به دنبالتون اومد، بهونه ای براتون میارم.» کلارین دست آزادش را گرفت و فشرد. گفت: «ممنونم». آرتمیس با حالتی عجیب و شرمگین به دست هایشان خیره شد. بعد، خودش را رها کرد و دوباره نقاب حرف هایاش را بر چهره زد. گفت: «فقط قبل از اینکه هوا کاملا تاریک بشه برگردید». فقط چند دقیقه تا غروب آفتاب مانده بود و کلارین روی پلی که زمستان و بهار را به هم وصل میکرد، منتظر نشسته بود. روی خزه های نمناکی که ریشه ها را پوشانده بودند نشست و پاهایش را بالای آب تکان داد. تصویرش در آب با هاله ای نرم از نور بال هایش در روشنایی غروب، به او خیره شده بود.

اینجا، با وجود خطری که شب وعده میداد، تقریبا آرامش داشت. با صدای آرام آب رودخانه زیر پایش و بارش یکنواخت برف آن سوی مرز، همه چیز- «اومدی». نفس کلارین حبس شد و نزدیک بود به داخل آب بیفتد. وقتی به خودش آمد، سر بلند کرد و دید میلوری چند قدم آن طرفتر ایستاده. کی رسیده بود؟ انگار از دل برف ظاهر شده بود. دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید، اما چیزی در شگفتی نرم چهرۀ میلوری باعث شد کلمات در گلویش خفه شوند. نمیدانست باید آزرده شود یا دلگرم. از طرفی، به خودش یادآوری کرد که هیچ دلیلی به میلوری نداده بود که انتظار دیدن او را داشته باشد. دیر متوجه شد که نیمه خوابیده روی زمین است و با دهانی باز به او زل زده. این که میلوری در نور غروب تقریبا زیبا به نظر میرسید هم کمکی به وضعیت نکرد. دانه های برف روی مژه هایش جمع شده بود و در موهای سفیدش میدرخشید.

طوری که انگار با یخ زینت داده شده. کلارین امیدوار بود گرمایی که در گردنش حس میکرد به صورتش نرسد. اینقدر نامناسب دیده شدن… اصلا خوب نبود. با تکان دادن بال هایش، صاف ایستاد و از زمین بلند شد. با ظرافت، تکه های علف را از دامنش تکاند. گفت: «اومدم.» سپس، با ملایمت بیشتر گفت: «بیشتر از چیزی که فکر میکردم طول کشید. باید راهی پیدا میکردم که دوباره به اینجا برسم». میلوری گفت: «البته. دفعۀ قبل هم به تعهداتت اشاره کردی». لحن طعنه آمیز دوباره به صدایش برگشته بود. کلارین از این اشاره واقعا رنجیده شد. نمیدانست او چه تصوری از خانوادۀ سلطنتی پیکسی هالو داشت، اما کلارین واقعا گرفتار بود. گفت: «آسون نبوده. خروج من از قصر ممنوع شده و قانون منع رفتوآمد جدید هم همه چیز رو پیچیده تر کرده». نگرانی در چهرۀ میلوری به چشم خوردو «منع رفتوآمد؟»

کلارین گفت: «آره. مورد حمله قرار گرفتیم». این توضیح برای آنچه اتفاق افتاده بود، به نظر ناکافی میرسید. یادآوری آن اتفاق دلش را به هم ریخت، هم از ترس و هم از احساس گناه. کاش میتوانست جلوی آن را بگیرد. «یازده پری به نوعی در خواب عمیق فرو رفتن. درمانگرهامون دارن روشون کار میکنن، اما..». میلوری گفت: «متأسفم». صدایش نشان میداد واقعا اینطور فکر میکند. بدتر از آن، انگار باور داشت تقصیر اوست. «تعداد زیادی از پریان زمستانی هم به همین سرنوشت دچار شدن. ما هم نتونستیم پادزهری براش پیدا کنیم». سکوتی سنگین بر او چیره شد، و کلارین باید با این میل شدید مبارزه میکرد که… دقیقا چه کاری انجام دهد؟ تسلی خاطری برای ارائه به او نداشت. اما حداقل میتوانست درکش کند. فکر میکرد این بدترین چیز ممکن است که وقتی دیگران به تو وابسته اند، درمانده باشی.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
سالیان طولانی است که در پیکسی هالو، هیچ پریِ فصل‌های گرم جرئت ورود به جنگل‌های زمستانی را نداشته. بیشتر پریان از افسانه هیولاهایی که در سرزمین‌های یخ‌زده پرسه می‌زنند، وحشت دارند؛ اما کلارین، مفتون شکوه و سکوت زمستان، نمی‌تواند دل از این رویا بکند. با این حال، زیر نگاه سخت‌گیر ملکه و وزیران فصلی، و در آستانه تاج‌گذاری‌اش، فرصتی برای دنبال‌کردن آرزوهایش ندارد. همه چیز زمانی تغییر می‌کند که خبر می‌رسد هیولایی از زمستان وارد قلمرو بهار شده است. کلارین این تهدید را بهترین راه برای اثبات شایستگی‌اش می‌بیند. اما در مرز زمستان، به جای هیولا، با میلوری، نگهبان جوان جنگل‌های زمستانی روبه‌رو می‌شود؛ دیداری که سرآغاز پیوندی غیرمنتظره و سفری مشترک برای نجات سرزمین‌هایشان خواهد بود.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    بال هایی از پرتو ستاره
  • نویسنده
    الی و مونا نصر
  • صفحات
    459
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • میهن بوک
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4880 نوشته
  • 563 محصول
  • 367 کامنت
  • 1612 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
hacklink panel |
casino siteleri |
deneme bonusu |
betorder |
güncel bahis siteleri |
cratosbet |
hititbet |
casinolevant |
casinolevant |
deneme bonusu veren siteler |
deneme bonusu veren siteler |
sekabet giriş |
sekabet giriş |
Deneme Bonusu Veren Siteleri 2025 |
deneme bonusu veren siteler |
deneme bonusu veren siteler |
taksimbet giriş |
betpas giriş |
bahis siteleri |
ekrem abi siteleri |
betebet giriş |
gamdom |
gamdom |
gamdom giriş |
gamdom |
betsat |
ronabet giriş |
truvabet |
venüsbet giriş |
truvabet |