دانلود رمان قمار باز از فاطمه ایزدی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آیلی، دختری بازیگوش و پر از زندگی، درست در روز عقدش، زمانی که باید خوشبختترین لحظهاش باشد، توسط مردی مرموز ربوده میشود. امیربهادر… مردی سرد، مغرور و بیرحم. قمارباز حرفهایای که همه از نامش میترسند. او آیلی را نمیخواهد؛ چیزی که میخواهد، انتقام است. انتقام از پدری که سالها پیش او را به خاک سیاه نشاند. اما آیلی برخلاف همه، تسلیم نمیشود. با زبان تیز و روحیهی شادش، در دل تاریکی امیربهادر نفوذ میکند. و بازیای که با خشم شروع شد، آرام آرام رنگ دیگری به خود میگیرد…
از بعدازظهری که منو گذاشته بود خونه و رفته بود دیگه خبری ازش نشده بود و حالا که ساعت سه نصف شب بود این صداهای عجیب و غریب… یعنی چه اتفاقی افتاده بود؟ با اینکه خیلی میترسیدم و استرس گرفته بودم اما بلند شدم و روی نیم تنه و شورتکم یه روپوش گشاد بلند و سفید پوشیدم کمری شو بستم و در اتاقو یکم باز کردم سرک کشیدم و نگاهی به اطراف انداختم. وقتی چیزی ندیدم درو کامل باز کردم و از اتاق خارج شدم اما در اتاقمو نبستم. هنوز یه قدم نرفته بودم که صدای جیغ خفیفی رو ..شنیدم دستمو روی قلبم گذاشتم و با ترس به اطراف نگاهی انداختم صدا از اتاق بغل دست اتاق نفس میومد. با قدم های آروم به طرف اتاقی که از توش سر و صدا میومد رفتم و وقتی به اتاق رسیدم نفسی کشیدم و صلواتی زیر لب فرستادم و گفتم – خداجون قربونت برم هوامو داشته باش.
خودت می دونی که من هنوز دخترم و… مواظب حيثيتم باش دیگه اوس کریم. ندای درونیم که همیشه در صحنه حضور داشت گفت: – چرا چرت و پرت میگی تو این وضعیت؟ برو ببین تو اتاق چه خبره؟ در اتاق یکم باز بود یواشکی سرک کشیدم و داخل اتاقو نگاه کردم با دیدن صحنه ی روبروم قلبم فشرده شد. دلم لرزید و لبم لابه لای دندونام فشرده شد. یه دختر… یه دختر که میگم دختر معمولی نبود. از اون پلنگا خوشگلا عمليا بود روی تخت با لباس لختی دراز کشیده بود و امیرم روش بود و داشت گردنشو می بوسید. آب دهنمو به سختی قورت دادم این چی بود تو گلوم گیر کرده بود؟؟ بغض بود یعنی؟؟ اصلا! حتی فکرشم خنده دار بود که بخوام برای دوست دختر داشتن امیر گریه کنم فدای !سرم اصلا مگه اون کی بود به جز یه پسر وحشی قمارباز هفت خطِ لاابالی! اما قول میدم که یه روز جلوی چشمای خودش این صحنه رو تلافی کنم!
دماغمو بالا کشیدم و مابین خنده های مستانه و شهوت آلود دخترک پای لرزونمو بالا بردم و با پام لگدی توی در زدم که به قدری شدت ضربه ام زیاد بود که رد پام رفت داخل و اون قسمت در سوراخ شد. امیربهادر و اون دختره به خودشون اومدن و شوکه شدن امیر با دیدن من چشماش گرد شد. با عصبانیت نگاهشون کردم لحظه به لحظه تحمل این فضا داشت برام سخت تر می شد. در حالی که سعی داشتم بغض نکنم و صدام نلرزه داد زدم – اینجا رو با جنده خونه اشتباه گرفتی انگار آقای تهرانی امیر که فقط پیرهنش تنش نبود و با شلوار روی دختره دراز بود بلند شد و صاف .نشست دختره هم نیم خیز شد و با صدای دماغوش گفت: – وای عشقمممم این کیه دیگه؟ عیشمونو خراب کرد. امیر که قشنگ تو حالش خورده بود اخماشو توهم کرد و گفت: – تو مگه خواب نبودی؟ اینجا چیکار میکنی؟
خواب بودم اما با سر و صداهای شما بیدار شدم بعد صدامو انداختم تو سرم و با حرص گفتم – این خونه حرمت داره جای این کارای نجس و حروم نیست. گمشین از اینجا برین بیرون من نمی تونم تحمل کنم این چیزا رو امیر با اخم گفت: – صداتو بيار پایین .ببینم برو تو اتاقت درم ببند تا چیزی نشنوی بچه ما کارای بزرگونه داریم برات خوب نیست. و بعد از این حرف دختره زد زیر خنده و هردو با تمسخر نگام کردند. اشک به چشمام نیش زد و با داد گفتم – این خونه یا جای منه یا جای تو و این بی ریخت! دختره با حرص گفت: – امیر این به من گفت جنده؟! بیشتر از این واینستادم به حرفاشون گوش کنم عقب گرد کردم و به طرف اتاقم پا تند کردم شالمو سرم انداختم و کوله مو برداشتم با همون روپوش از اتاقم بیرون زدم و گوشیمو از کیفم بیرون آوردم شماره ی آرادو بگیرم که دستم از پشت کشیده شد.