میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
دانلود رمان سنگ قلب مغرور pdf از آسیه.69 با لینک مستقیم

دانلود رمان سنگ قلب مغرور از آسیه.69 با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

داستان دختری‌ست که در اوج تنهایی، پس از از دست دادن خانواده‌اش، به دنبال ساختن دوباره زندگی‌اش وارد شرکتی می‌شود. مدیر شرکت، مردی‌ست سرد، مغرور و بی‌رحم که به “سنگ‌قلب” معروف است. در همین میان، دوست صمیمی‌اش با بحرانی بزرگ دست‌وپنجه نرم می‌کند؛ مادربزرگش به عمل قلبی فوری نیاز دارد، اما پولی در کار نیست. دختر، که دلش طاقت دیدن رنج دوستش را ندارد، وعده می‌دهد که به هر قیمتی هزینه‌ی عمل را جور خواهد کرد. و تنها جایی که به ذهنش می‌رسد، همان رئیس مغرور است… اما وقتی برای کمک نزد او می‌رود، با پیشنهادی تلخ و تحقیرآمیز روبه‌رو می‌شود: در ازای پول، باید صیغه‌ی یک‌روزه‌ی او شود. و حالا، انتخابی دشوار پیش روی اوست… میان عزت‌نفس، تعهد، و نجات جان یک انسان.

خلاصه رمان سنگ قلب مغرور

اما نمیرم و فرار نمی کنم ….. می مونم تا بهت ثابت کنم. ترسو نیستم پاپس نمی کشم اما بدون تو هم تاوان می دی …شاید بدتر از من… اون روز دور نیست. “حسان” چند روزی رو باید می رفتم شیراز . یکی از پروژه های توی دستم اونجا بود… باید شخصا از پیشرفت کار مطمئن میشدم… و این بهترین زمان بود تا از اینجا و از این دختر دور باشم.. دور شدنم بهم کمک میکرد تمام اتفاقات چند روز گذشته رو فراموش کنم مثل تمامی اتفاقات دیگه ی زندگیم. از رفتنم فقط مظاهر و امید خبر داشتن همیشه همینطور بود دوست نداشتم رفت و آمدام توسط کارمندام چک شه.. سریع رفتم خونه به محض بستن چمدون به سمت فرودگاه حرکت کردم…… سه ، چهار روزه شیرازم از ۸ صبح تا ۶ غروب سرم به کارگرا و مهندسین معمار برای طرح ها و تغییرات احتمالی گرم بود.  اونقدر این فضای شلوغ روی اعصابم بود که به هیچ چیز هیچ کس فکر نمی کردم.

امشب هوا ،خیلی خوبی بود. نسیم خنکی میوزید از روی تراس اتاق هتل میشد بیشتر شهر رو دید… امشب دوست نداشتم .بخوابم نگاهی به ساعتم انداختم ۱۲ رو نشون میداد. میخواسم راه بـ برم…….. . این هوا شبگردی بود… انداخته های تهران رو به سرم پالتوی بلند مشکیمو با گوشیم برداشتم از هتل اومدم بیرون میشد گفت خیابون خلوت بود. گاهی اوقات تک و توک چند نفر از کنارم رد می شدند این فضا باب میل من بود… منی که از آدم ها فراری بودم از همشون بیزار بودم……… دلم میخواست تنها باشم…… تنها بمونم. برای همیشه…… الان احساس امنیت دارم… شاید روی آرامش رو هرگز نبینم اما امنیت این تنهایی برام با ارزش تره.. باید عادت کنم… ۱۴ سال عادت کردم بقیه عمرمو هم میتونم روی نیمکت کنار خیابون نشستم می خواستم سکوت این خیابون رو با تمام وجودم حس کنم چشممو بستم.

و سرمو به لبه ی بالایی نیمکت تکیه دادم. صدای کشیده شدن لاستیک منو از اون خلسه درآورد ولی حوصله ی باز کردن چشامو نداشتم….. صداهایی به گوشم می خورد… صدای یه مرد که با عصبانیت حرفاشو میزد.. رعنا خانوم صد بار بهت گفتم توی مهمونی کم دلقک بازی از خودت دربیار چرا دوست داری مضحکه ی این و اون بشی؟ دیگه هیچ صدایی رو نشنیدم نه اینکه نباشه ، بود بلندتر از صدای اون مرد صدای جواب دادن زن به گوشم میخورد ولی من دیگه کر شده بودم چیزی رو نمی شنیدم فقط دو کلمه باعث شد دوباره یه حس فراموش شده بیدار شه…. دلقک بازی…. دلقک… دلقک کوچولو….. اون چشمارو به یادآوردم… و باز پر شدم از اتفاقات فراموش شده و باز یه اولین دیگه رو نجربه کردم اولین یادآوری خاطره ی فراموش شده…….. و باز تناقض در قوانین من…. هنوز نمی دونم چه اتفاقی برام افتاده…..

فقط دلم میخواد دوباره اون اتفاقات رو از اول یعنی از روز آزمون دادنش مرور کنم… لحظه به لحظه شو….. بی پرواییش… دلقک بازیش…….. زبون درازیش……و اون حسی که هر وقت باهاش هم کلام میشم. یا میبینمش توی دلم بارور میشه.. رشد می کنه می دونم که نباید این طور پیش بره نباید اینقدر طول بکشه…… مگه این دختر چه فرقی با بقیه داره؟ کاراش و رفتاراش….. حتی طرز لباس پوشیدنش و حتی ساده اومدناش بی آرایش بودنش.. همش یه تفاوت بزرگ بین اون بقیه هم جنساشه…. چرا اینقدر متفاوت؟ شاید چون متفاوته به چشمم میاد شاید چون میخواد خودشو بهم ثابت که چشمگیر شده…. اوف احساس میکنم سرم داره منفجر میشه حالا دیگه نه ارامش دارم نه امنیت. با وجود این دختر دیگه تنهایی ندارم تمام تنهایی منو صاحب شده….. و این خیلی بده. خیلی خیلی بد… نه اونم یکی مثه همون جنس زنه…. فرق داره..

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
داستان دختری‌ست که در اوج تنهایی، پس از از دست دادن خانواده‌اش، به دنبال ساختن دوباره زندگی‌اش وارد شرکتی می‌شود. مدیر شرکت، مردی‌ست سرد، مغرور و بی‌رحم که به "سنگ‌قلب" معروف است. در همین میان، دوست صمیمی‌اش با بحرانی بزرگ دست‌وپنجه نرم می‌کند؛ مادربزرگش به عمل قلبی فوری نیاز دارد، اما پولی در کار نیست. دختر، که دلش طاقت دیدن رنج دوستش را ندارد، وعده می‌دهد که به هر قیمتی هزینه‌ی عمل را جور خواهد کرد. و تنها جایی که به ذهنش می‌رسد، همان رئیس مغرور است... اما وقتی برای کمک نزد او می‌رود، با پیشنهادی تلخ و تحقیرآمیز روبه‌رو می‌شود: در ازای پول، باید صیغه‌ی یک‌روزه‌ی او شود. و حالا، انتخابی دشوار پیش روی اوست... میان عزت‌نفس، تعهد، و نجات جان یک انسان.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    سنگ قلب مغرور
  • نویسنده
    آسیه.69
  • صفحات
    577
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • میهن بوک
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4831 نوشته
  • 531 محصول
  • 366 کامنت
  • 1276 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
hacklink |
casino siteleri |
en iyi bahis siteleri |
casinolevant |
casinolevant |
deneme bonusu |
casinolevant giriş |