دانلود رمان معجزه دریا از مریم روح پرور با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مسیح، پسری مغرور با لبخندی مرموز و دلی پُر از راز… قراره به خاطر یه گردنبند میلیاردی، نقشهی نزدیکی به رز، دختر زیبا و آزاد خیال قصه رو بچینه. رز از اون دخترهاییـه که کافیه چیزی رو بخواد، تا دنیا دستبهسینه جلوش ظاهر شه. اما مشکل اصلی، نیلیه… دوستِ سمج و کلهشقِ رز که از همون اول با مسیح سرِ ناسازگاری داره. مسیح با هر حرکتش، اعصاب نیلی رو به بازی میگیره، و نیلی؟ حتی یه روز آروم هم کنار این پسر نداره… ولی این فقط یه بازی نیست. مسیح فقط تا مدت مشخصی فرصت داره کار رو تموم کنه… وگرنه بهایی سنگین در انتظارشه. تو این بازی خطرناک، چه کسی قراره فریب بخوره؟ و چه کسی واقعاً دزدِ دلهاست؟
دست بکشم تو چی میشی؟ خونی که ریخته شد چی میشه؟ – مگه منو تو میخواستیم این بشیم ،اما بسته شدن اون پرونده کمرتو باز شکست ،اگر اون حس انتقام وتلاشت نبود از پا در میومدی که، اون وقت خانوم جون ونیلی از من چی توقع دارن؟ دست بکشم؟ به همین راحتی؟ نه راحت نیست گفتنش. واسشون راحته درک نشدم و نمیشم، هرچند نیلی هیچی نمی دونست، نمی خواستمم بدونه، اما نیلی وقتی طاقت دیدن رز .نداشت ،طاقت خیلی چیزای دیگه هم نداشت اما میخوام بیای بازم خیلی دلم تنگه واست آروم به گل نشست قلبم هنوز کلی حرف دارم است دستی روی سر به شدت دردش کشید، سخت قورت داد آب دهانش را و گفت بزار من بشم آدم بده، کشیدم عقب به نفع خود نیلی، آتیش – زدم دلمو که اون دردش فقط نامردی من باشه همینو بس، بزار تنهایی پیش برم.
نیش خند زد گفت هر چند مسیح هستو خود آزاریاش، امشب رفت با تاکسیم – رفت اما من نتونستم تحمل کنم رفتم دنبالش، دیگه لازم نیست گوشیشو چک کنم اما انگار دیوونه ها تو ریز به ریز گوشیش میگردم، عکساشو میبینم بلند بلند میخندم خانوم جون زیر لب غر میزنه، فکر میکنه پسرش خل شده آروم دل چه آسون نشست دلم ببین آروم دل دیگه بی تو من لبم به کی خانوم بگه کی میتونه این دلو سر و سامون بده لب زیر دندان کشید و به خودش گفت اون عکساش که التماس کرد پاک کنمو دارم، با دیدنش خودمو – زجر میدم اما بازم ساعت ها نگاش میکنم :خنده ی تلخی کرد گفت میسازم با همین عکسا همون دور دیدناش همون بوی – بالشتش، میسازم، اونم بزار بشکنه که دیگه دلتنگ آدم نامردی مثل من نشه نیم خیز شد به سنگ نگاه کرد و گفت آقاجون نیلی دنیام هست و میمونه اما نمیخوام با من باشه.
– ظلم نمی کنم بهش، نامردی کردم اما ظلم نمیکنم آروم دل چه آسون نشست دلم ببین آروم دل دیگه بی تو من لبم به کی خانوم بگه کی میتونه این دلو سر و سامون بده به ساعت مچی اش نگاه کرد، پنج صبح بود چهار ساعتی بود در آن قبرستان بود، دست در موهای به شدت خیسش کرد و بالا :بردش، از جایش بلند شد و گفت خیلی خسته ام، دلم یه خواب عمیق میخواد کنار نیلی میخواد – اما نیلیو ندارم خوابم ندارم چرخید وگفت فعلا آقا جون فریادش بالا رفت یعنی چی مگه میشه پیدا نکنید؟– نیلی یکم آروم باش ببینم چه غلطی می تونم بکنم– نیلی سرش را بین دو دستانش گرفت و همان جور که لبه ی تخت نشسته بود خودش را تکان میداد، جنسش تمام شده بود، خودش با مسیح تماس نگرفته بود اما عباس هم که تماس گرفته .بود مسیح جواب نداده بود :حامد گوشی را در دستش کوبید.
و گفت خاموشه حتما طرفو گرفتن– :عباس نگران به نیلی نگاه کرد و گفت از دیشب نزده– د من خاک تو سر چی کار کنم، دنبال هر کی رفتم نیست – میفهمید؟ مادر نیلی آرام گفت مسیحو پیدا کنید من که رفتم دم خونه مامانش نبود، خونه خودشم نبود اصلا – نیست مادر نیلی اشک ریخت و گفت بچم داره آب میشه– نیلی خیره بود به تاب های روی میز و هنوز جلو عقب میشد، دیدش تار شد و یادش امد به قول مسیح منتظرم فقط امتحانا تموم بشه– :چشم بست به یک باره فریاد زد بسه…بسه نمیخوام– با شتاب از سر جایش بلند شد عباس و حامد نگران سمتش رفتند که نیلی گفت نمیخوام…از اولم نمی خواستم …نیست به درک…نیست میخوام – بمیرم مواد نمی خوام نیلی بیا ده دقه بغل من نیلی قدم عقب گذاشت فریاد زد نمیخوام بغلتو نمیخوام– اشکش چکید آرام گفت الان باید تو بغل هی نامرد دیگه بودم.