میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
دانلود رمان آدمکش pdf از هاله بخت یار با لینک مستقیم

دانلود رمان آدمکش از هاله بخت یار با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

ساینا فتاح، بعد از مرگ مشکوک پدرش، با حقیقتی روبه‌رو می‌شود که پلیس از کشفش عاجز مانده. دلی که پر از درد و خشم است، تصمیم می‌گیرد راه خودش را برود… به بهانه‌ی درس خواندن از کشور خارج می‌شود، اما مسیرش نه دانشگاه است و نه آرامش! او پا به دنیای تاریک مواد و خلاف می‌گذارد… دختری تنها، در دل شب‌های سرد تهران، با یک هدف در ذهن: پیدا کردن قاتل پدرش. ردها او را به یک نام می‌رسانند: سورن سلطانی؛ مردی بانفوذ، مرموز و خطرناک. ساینا تصمیمش را گرفته: او باید دل سورن را به‌دست بیاورد… و بعد، درست در لحظه‌ای که همه‌چیز کامل است، انتقامش را بگیرد… حتی اگر بهایش نابودی خودش باشد.

خلاصه رمان آدمکش

صدایش به شدت گرفته و خش دار بود. آنقدری که ساینا، پس از مدت ها گاردش را پایین آورد و در حالی که هنوز هم می لرزید، اجازه داد او جلو بیاید و با فاصله روی صندلی کنار تختش بنشیند. فردا قرار بود بالاخره مرخص شود و کابوس عمارت و اتاقی که چندین ماه تنها در آن مانده بود، اضافه شده بود به کابوس آن مرد سیاهپوشدر دو هفته ی گذشته هر وقت چشم روی هم می گذاشت کابوسش را می دید. نمی خواست به عمارت برگرددسورن سه دکمه ی اول پیراهنش را باز کرد تا نفس بکشد و لحن سرد و تلخش قلب ساینا را فشرد: هنوزم نمی خوای ببینیش؟ دخترمون هنوز اسم نداره! ساینا آب دهانش را صدادار پایین فرستاد و لب هایش لرزیدند: ببذار من برمسورن به جلو خم شد. آرنج هر دو دستش را روی زانوهایش گذاشت و انگشتانش را محکم در هم گره زد.

سوالش را با صدایی که بم تر شده بود تکرار کرد: نمی خوای ببینیش؟ تلاش های آخرش بودتقلاها و امید آخرشساینا پتو را تا روی شانه اش بالا کشید: اذیتم می کنینمی توانست جواب دهدتمام مدتی که سورن از او می خواست تا دخترشان را ببیند، یا حالش بد می شد و یا به حد مرگ می لرزید. دیدن کسی از جنس او و خودش، دیدن ترکیبی از جفتشان برایش مثل مرگ بود! نه اینکه دخترش را دوست نداشته باشدنهدوستش داشت ولی نمی توانست با خودش کنار بیاید. همانطور که سورن را دوست داشت و همزمان از او متنفر بودحالش را فقط خودش می فهمید و خودش! اینکه کسی را دوست داشته باشی و همزمان به حد مرگ از او متنفر باشیاینکه زخم خورده باشی و مرهم زخمت، همان کسی باشد که زخمی ات کرده! می دانست که خودش هم برای سورن همین حکم را دارد

خودش هم به سورن زخم زده بود. هر دو زخم بدی به هم زده بودند و ساینا، از یک جایی به بعد نتوانسته بود طاقت آوردروح و روانش داشت مثل جسمش ذره ذره از هم می پاشیدچیکار کنم اذیت نشی؟ سورن را مدت ها می شد که تا آن حد سرد ندیده بود. لحنش، چشمان رگ دارش، همه چیزشسرد بود ولی زخمی! بی تفاوت بود و همزمان پر از دردهایی که در خودش سرکوب می کردساینا به سختی هوا را به ریه هایش فرستاد و حرف دلش را با بغض زمزمه کرد: بذاربذار برم خونه! اتاق در سکوت دردناکی فرو رفتچیزی در نگاه سورن شکست ولی خم به ابرو نیاورد. گردن کج کرد و او را عمیق تر از همیشه از نظر گذراند. تک تک اجزای صورتش راانگار که می خواست او را با جزئیات در ذهنش ثبت کند و بعد، بی توجه به جای زخم گلوله ای که تیر می کشید، موبایلش را بیرون آورد و شماره ای را گرفت.

گوشی را به گوشش چسباند و همین که صدای بله آقا…” گفت ِ ن فرد پشت خط را شنید، بی اینکه نگاهش را حتی یک لحظه از ساینا بردارد، گفت: دو تا بلیط بگیر واسه فردابه مقصد تبریز! ساینا مات ماند و محافظش از پشت خط پرسید: واسه چه کسی آقا؟ کنج لب سورن به تلخندی کج شد: واسه ساینا و خدمتکارشقلب ساینا به گلویش هجوم آورد و محافظ سورن با مکث گفت: چشم آقابلیط برگشت رو به چه تاریخی بگیرم؟ حتی او هم باور نمی کرد که سورن بخواهد ساینا را آنطور غیرمنتظره به زادگاهش بفرستد. سورن گردن کج کرد و خیره به چشمان سرخ دختر روبرویش لب زد: واسه خدمتکارش بلیط برگشت بگیرساینا رو که رسوند، برمی گردهولی خود ساینارفتنش برگشتی نداره! قاطعانه حرفش را زد و بی اینکه منتظر حرفی از او باشد، تماس را قطع کرد.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
ساینا فتاح، بعد از مرگ مشکوک پدرش، با حقیقتی روبه‌رو می‌شود که پلیس از کشفش عاجز مانده. دلی که پر از درد و خشم است، تصمیم می‌گیرد راه خودش را برود... به بهانه‌ی درس خواندن از کشور خارج می‌شود، اما مسیرش نه دانشگاه است و نه آرامش! او پا به دنیای تاریک مواد و خلاف می‌گذارد... دختری تنها، در دل شب‌های سرد تهران، با یک هدف در ذهن: پیدا کردن قاتل پدرش. ردها او را به یک نام می‌رسانند: سورن سلطانی؛ مردی بانفوذ، مرموز و خطرناک. ساینا تصمیمش را گرفته: او باید دل سورن را به‌دست بیاورد… و بعد، درست در لحظه‌ای که همه‌چیز کامل است، انتقامش را بگیرد… حتی اگر بهایش نابودی خودش باشد.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    آدمکش
  • نویسنده
    هاله بخت یار
  • صفحات
    1155
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • میهن بوک
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4820 نوشته
  • 531 محصول
  • 366 کامنت
  • 1274 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
hacklink |
casino siteleri |
en iyi bahis siteleri |
casinolevant |
casinolevant |
deneme bonusu |