میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
دانلود رمان حقیقت تلخ pdf از Maryam.23 با لینک مستقیم

دانلود رمان حقیقت تلخ از Maryam.23 با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

جلد دوم پایان تلخ. من راوی این داستانم… شخصیت‌های اصلی ما حوریه و ایلیا هستن. اما شاید براتون سؤال باشه: امیر حسین چه ربطی به این دو نفر داره؟ حوریه، یه دختر ۱۸ ساله خجالتیه که برای دوره کارآموزی عکاسی‌ش، با ایلیا و شاهو (عموی مهربون و کاریزماتیک ایلیا) همکاری می‌کنه. همین همکاری ساده، باعث آشنایی‌اش با ایلیا می‌شه. ولی پشت این آشنایی ساده، رازهایی پنهانه… رازهایی که وقتی فاش بشن، همه‌چی رو تغییر می‌دن. تلخن… چون گاهی نزدیک‌ترین آدم‌ها، همونایی هستن که گذشته‌ت رو ویرون کردن… بخون تا بفهمی چرا بعضی عشق‌ها، حتی اگه واقعی باشن، پایان خوشی ندارن…

خلاصه رمان حقیقت تلخ

با کمی دقت چهره ایلیا رو تشخیص داد… جلو رفت و با احتیاط از خیابون رد شد… به ماشین نزدیک شد و بدون حرف در عقب رو باز کرد و سوار شد… نگاهی به ایلیا انداخت که عمیقا توی خودش بود… ناراحت و گرفته نگاهش رو از ایلیا گرفت و به بیرون دوخت! «حرفمو پس می‌گیرم… همیشه هم نیشش باز نیست… یه وقتایی مثل الان خیلی حالش گرفته میشه و دل من واسه لبخندای بزرگش تنگ» سرش رو تکون داد تا افکارش رو پس بزنه… «منم که یهو جوگیر میشم میزنم تو فاز رمانتیک بازی» دوباره به ایلیا نگاه کرد… دوست نداشت اینقدر ناراحت و گرفته ایلیا رو ببینه… با لحن آروم و ناراحتی گفت: ناراحت نباشین… حالشون خوب میشه! ایلیا از آینه وسط نگاهی به حوریه انداخت… لبخندی زد و گفت:ِد نمی‌دونی جونم به جونش بسته س… نباشه نیستم! خار به‌پاش بره زمینو زمانو بهم می‌دوزم…

حوریه لبخندی زد و چیزی نگفت… ایلیا چشم به در ساختمون دوخت که شاهو از ساختمون خارج شد و به ماشین ایلیا نزدیک شد… در سمت شاگرد رو باز کرد و سوار شد… ایلیا نگاهش رو از شاهو گرفت و ماشینش رو روشن کرد… راه افتاد و گفت: خب؟ شاهو نگاه کوتاهی به صورت جدی ایلیا انداخت… خندش رو مهار کرد! «جدی بودن بهش نمیاد… انگار عادت کردم همیشه در حال جنگولک بازی ببینمش» نگاهش رو به خیابون دوخت و گفت: خب که خب! دستتو چیکار کردی… چیز مهمی نیست! ایلیا از گوشه چشم به شاهو که خونسرد به خیابون نگاه می‌کرد، نگاه کرد و سرش رو با تاسف تکون داد… از آینه وسط نگاهی به حوریه انداخت که داشت با ناخنای دستش بازی می‌کرد… لبخند کمرنگی صورتش رو پوشش داد… با سرعت بیشتری به طرف بیمارستان روند… شاهو که دیگه رمقی براش نمونده بود.

سرش رو به پشتی صندلی تکیه داد و چشماش رو بست… درد دستش یه طرف و درد معدش طرف دیگه! انگار قصد کرده بودن جونش رو بگیرن… تا رسیدن به بیمارستان هر سه ساکت بودن… سکوت فضا رو فقط صدای ماشینای دیگه و موتور دویست و شش ایلیا می‌کشست… ایلیا ماشینش رو گوشه‌ای نگه داشت و هر سه پیاده شدن… چشم شاهو سیاهی رفت… دستش رو به سقف ماشین بند کرد و چشماش رو بست… حوریه که حالت شاهو رو دید نگران بهش نزدیک شد و آروم گفت: حالت خوبه؟ شاهو لبخندی زد و چشماش رو باز کرد… صاف ایستاد و در ماشین رو بست… سرش رو به نشونه مثبت تکون داد… اما حوریه قانع نشد… رنگ پریدگی بیش از حد شاهو خلاف حرفش رو ثابت می‌کرد… حوریه نگاه درمونده ش رو به ایلیا دوخت و اخم ایلیا غلیظ شد… دزدگیر ماشینش رو زد و به شاهو نزدیک شد…

بازوش رو توی دستش گرفت و به طرف اورژانس راه افتاد… حوریه پشت سرشون آروم راه می‌رفت… شاهو اخمی به ایلیا کرد و آروم گفت: فلج نشدم که دستمو گرفتی… بابا حالم خوبه! دستمو ول کن خودم میام… ایلیا بی‌اعتنا به راهش ادامه داد… حال شاهو وخیم‌تر از اونی بود که بتونه سماجت کنه… بی‌خیال شد با ایلیا همراه شد… ایلیا شاهو رو روی صندلیای توی سالن نشوند و گفت: همین جا بمون الان میام… برم ببینم دکتر هست! شاهو سری تکون داد و حوریه کنار شاهو روی صندلی نشست… چشم دوخت به ایلیا که پشت استیشن پرستاری ایستاده بود و با یکی از پرستارا صحبت می‌کرد… لبخندی زد و گفت: خیلیِ دوست داره! شاهو نگاه کوتاهی به حوریه انداخت و بعد نگاهش رو به ایلیا دوخت… لبخند کم جونی زد و گفت: منم… حوریه سرش رو پایین انداخت و حرفی نزد…

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
جلد دوم پایان تلخ. من راوی این داستانم... شخصیت‌های اصلی ما حوریه و ایلیا هستن. اما شاید براتون سؤال باشه: امیر حسین چه ربطی به این دو نفر داره؟ حوریه، یه دختر ۱۸ ساله خجالتیه که برای دوره کارآموزی عکاسی‌ش، با ایلیا و شاهو (عموی مهربون و کاریزماتیک ایلیا) همکاری می‌کنه. همین همکاری ساده، باعث آشنایی‌اش با ایلیا می‌شه. ولی پشت این آشنایی ساده، رازهایی پنهانه... رازهایی که وقتی فاش بشن، همه‌چی رو تغییر می‌دن. تلخن... چون گاهی نزدیک‌ترین آدم‌ها، همونایی هستن که گذشته‌ت رو ویرون کردن... بخون تا بفهمی چرا بعضی عشق‌ها، حتی اگه واقعی باشن، پایان خوشی ندارن...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    حقیقت تلخ
  • نویسنده
    Maryam.23
  • صفحات
    196
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • میهن بوک
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4816 نوشته
  • 530 محصول
  • 366 کامنت
  • 1274 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
hacklink |
casino siteleri |
en iyi bahis siteleri |
casinolevant |
casinolevant |
deneme bonusu |