میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
دانلود رمان گیسو کمند جلد دوم pdf از نگین حبیبی با لینک مستقیم

دانلود رمان گیسو کمند از نگین حبیبی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

خوشحالی نشست روی کاناپه کناریمو گفت: -رابطو پیدا کردم…آخیش…مسئولیتم تموم شد!فردا صبح یه مرده میاد دنبالت. -که چی بشه؟ زیبا-که ببرتت سر آزمون فردا. -وای زیبا!من میترسم… بغلم کردو گفت: -الهی.خنگول…این تازه اولشه…نگران نباش. جدا شدمو گفتم: -از روبرو شدن با هسته اصلی میترسم. خندید و گفت: -حق داری.تاحالا کسی وارد هسته اصلی نشده. -حالا میشه درباره شون بهم بگی؟ زیبا شالشو درآورد و گفت: -بریم تو اتاق. سرمو تکون دادمو باهم رفتیم توی اتاق…نشستیم روی تخت که گفت: -صداهای سالن بعضی وقتا میره تو حیاط میشنون…

خلاصه رمان گیسو کمند

داشتم مانتومو می پوشیدم که در اتاق باز شدو زیبا اومد داخلیه مانتو و شلوارم دستش بودنگاهی بهم کردو گفت: –دربیار اینارو بابا! واسه چی؟! مانتو و شلواری که دستش بودو نشونم داد و با بامزگی گفت: دیگه باید با لباسای مارک دارت خداحافظی کنیتورو به عنوان یه دختر از همین محله معرفی کردمبعد میخوای با این لباسای اتو کشیده بری؟ پوزخندی زدمو گفتم: اشکالی نداره.من به این مدل لباس پوشیدنا هم عادت دارمنزدیکم شدو سرشو کج کردو گفت: –خیلی برام عجیبییه بار عین منگولا رفتار میکنییه بار اینجوریمانتو و شلوارو از دستش گرفتمزیبا رفت بیرونیه مانتو مدل ارتشی کهنه بود با شلوار رنگ لجنیپوشیدمش و شالمو شل و ول گذاشتمزیبا بعد چند دقیقه گفت: بیاکولمو برداشتم و سعی کردم رفتار های زیبا رو کپی کنم روی خودممیگفت نباید شک کنن

هیچگونه رفتار شاهزاده گونه نباید داشته باشموارد سالن شدمزیبا یه مانتو روی دوشش گذاشته بودو جلوی در سالن با یکی صحبت میکردوسط سالن وایستادمزیبا برگشت طرفمچیزی به مردی که جلوی در بود گفتو اومد سمتمدستاشو گذاشت روی شونه هام و اومد نزدیک گوشمو تذکر دهنده گفت: –خوب حواستو جمع کنتو یه دختری که قبلا خدمتکار یه خونه بودی که بهت سخت میگرفتنفرار کردی منم پیدات کردم.. سرمو تکون دادم و بدون حرف به سمت بیرون رفتمدرو که باز کردم مرد تقریبا 62-63روبروم بودنگاهی به سرتاپام انداختو رو به زیبا گفت: اینه؟ زیبا سرشو تکون داد و گفت: –حامدمراقبش باشحامد سرشو تکون دادو خلالی که لای دندونش بودو باهاش ور میرفتو انداخت روی زمین و رفت سمت درمنم برگشتم سمت زیبا… –ممنون. زیبا لبخندی زد و گفت: برو.

رفتم سمت دروارد کوچه که شدموواااوچقدر شلوغ بود!گرد و خاک میزد بالاپراید قراضه ای جلوی پام ترمز کرد و گفت: سوار شو. در جلورو باز کردمو سوار شدمکمی که گذشت نیم نگاهی بهم انداختو گفت: چندسالته؟ منکه از استرس صدامم می لرزید آروم گفتم: سری تکون دادو گفت: خیلی ترگل ورگلیتند نگاهش کردم که دهنش بسته شدمرتیکه ی غاز!فکر کرده ماهم بله!رسیدیم به یه میدونچون از 63سالگی توی خونه عمه ام زندانی بودم و بیرون نرفته بودم جز مدرسه زیاد جایی رو بلد نبودمآدرس خونه ی زیبارو هم به هزار زحمت حفظ کردم!اگه میشد بعضی وقتا برای کمک میرفتم پیششالبته اگه آدمای دان بزارن!با تعریفایی که زیبا از گروهشون کرده از بردن اسمش تنم به لرزه میوفتهچشمم به بیمارستان قدیمی خوردچقدر آشنا بودذهنم سفر کرد به گذشته..

فلش بک به 63سالگی کمندبابا بستنی رو سمتم گرفتو گفت: –بخور. از نگاهاش ناراحت میشدمچرا منو مقصر میدونست؟مگه من کف دستمو بو کرده بودم به دنیا میام مادرم میمیره؟تا به امروز یه روی خوش از بابا ندیدمخیلی پیر شده بودتوی این سن کمبا اخم نگاهم کردو گفت: –اه!لباستو کثیف نکن دیگه! ُهل شدمو به لباسم نگاه کردمنه خداروشکر چیزی نشده بودبستنی رو خورده نخورده دستمو کشید دنبال خودشمثلا امروز آورده بود منو گردش!همین جور که از این مغازه و اون مغازه ی دور میدون خرید میکرد یهو وایسادمنم از همه جا بی خبر داشتم بستنیمو میخوردمبی اختیار نگاهم کشیده شد سمتشکجارو نگاه میکرد؟نگاهشو دنبال کردم که به بیمارستان رسیدمدوباره بابا رو نگاه کردم چشماشو بسته بودو اشک گونه هاشو خیس کرده بودگیج نگاهش میکردم

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
خوشحالی نشست روی کاناپه کناریمو گفت: -رابطو پیدا کردم...آخیش...مسئولیتم تموم شد!فردا صبح یه مرده میاد دنبالت. -که چی بشه؟ زیبا-که ببرتت سر آزمون فردا. -وای زیبا!من میترسم... بغلم کردو گفت: -الهی.خنگول...این تازه اولشه...نگران نباش. جدا شدمو گفتم: -از روبرو شدن با هسته اصلی میترسم. خندید و گفت: -حق داری.تاحالا کسی وارد هسته اصلی نشده. -حالا میشه درباره شون بهم بگی؟ زیبا شالشو درآورد و گفت: -بریم تو اتاق. سرمو تکون دادمو باهم رفتیم توی اتاق...نشستیم روی تخت که گفت: -صداهای سالن بعضی وقتا میره تو حیاط میشنون...
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    گیسو کمند جلد دوم
  • نویسنده
    نگین حبیبی
  • صفحات
    425
لینک های دانلود
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • میهن بوک
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4794 نوشته
  • 527 محصول
  • 366 کامنت
  • 1253 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.