دانلود رمان پرنیان شب از پرستو س با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یه لحظه رو تصور کن: یه دختر، یه خالکوبی، یه دنیای پنهان پشت پردهای روزمرگی… مینو هیچوقت فکر نمیکنم یه خالکوبی بتونه گذشتهای خانوادش رو زیر و رو کنه — ولی این فقط شروعشه! دنیایی که قدم میذاره توش، پر از قدرت، پیچیدگیهای عشق، و سایههای خونیه… و اون باید انتخاب کنه: بقا یا تسلیم.
احتمال سوم همون سناریو اولیه ماست … خود خوناشام های سیاه بدون اطلاع از حضور ما در حال جابه جایی این زنجیر بودن” همه سکوت کردیم و حامی گفت “هر چی هست به نظر من صلاح گیست خون تو رو این طلسم ریخته شه … حداقل بزارین با خون من امتحان کنیم” مانی سریع گفت ” چرا خون تو؟” “چون ترکیبی از خون انسان و خوناشام سیاهه مسلما خالص نبودنش باعث میشه طلسم تکمیل نشه ” کیان تکیه داد به صندلیو پاهاشو رو هم انداخت خیره به طلسم بودو زیر لب گفت “نمیشه گفت مسلما ! اما احتمالش هست ” مانی بود که بلاخره حرف آخرو زد “به نظرم بهتره فعلا دست نگه داریم.
نمیشه با شک و تردید کاری کرد ” کیان سر تکون دادو حامی موافقت کرد اما حس فضولی درون من راضی نمیشد کیان در جعبه گردنبندو گذاشتو بلند شد “فعلا این پیش من بمونه تا ببینیم باید باهاش چکار کرد” جعبه رو به سمت میز آرایش تو اتاق برد و رو به رو آینه قرار داد متعجب گفتم “میخوای بذاریش اونجا ؟ خیلی تابلوئه که ” با لبخند برگشت سمتم “بهترین جا برای مخفی کردن چیزای مهم درست رو به رو دیده ! چون هیچکس فکر نمیکنه چیز به این مهمی در معرض دید همه باشه ” فکر جالبی بود اما خطرناک با تقه ای که به در خورد مانی و حامی سریع بلند شدن
همه به هم نگاه کردنو با حرکت سر کیان از اتاق زدن بیرون کیان درو باز کرد و به هندی چیزی گفت صدای یه دختر میومد کنجکاو بلند شدمو رفتم سمت کیان “چی شده ؟ ” “اومدن موها و آرایشتو برای مراسم درست کنن ” به دختر و پسری که رو به رو کیان ایستاده بودن نگاه کردم دوتا کیف عجیب دستشون بود و با لبخند به من نگاه کردن. مردد گفتم “اما من از پس مو و آرایشم بر میام ” کیان شروع به صحبت با اون دختر کرد کلافه بودم نمیفهمم چی میگن . باید اولین فرصت ممکن زبان جدید یاد بگیرم. کیان رو به من گفت “میگه دستور داره این کارو بکنه” “اما من نمیخوام “.
اینو گفتمو برگشتم سمت تختو رو تخت دراز کشیدم از اینکه کسی به سلیقه خودش موهامو درست کنه و صورتمو آرایش کنه متنفرم … اونم آدمی که نمیشناسم … هر مراسمی باشه. موی ساده برای هر مراسمی مناسبه… چشمامو بستمو به حرفای کیان که نمیفهمیدم گوش دادم. اما نفهمیدم کی خوابم برد با نوازش موهام بیدار شدم چشمامو که باز کردم لبخند کیان باعث شد بی اختیار لبخند بزنم. به پهلو کنارم دراز کشیده بود و دستش تو موهام بود “خوب خوابیدی؟” “نفهمیدم کی خوابم برد ” “خسته بودی بخاطر راه ” “اوهوم … الان هم گرستمه خیلی ” کیان خندید و بلند شد.