هر دو به سمت آرسام چرخیدیم و بعد از سلام احوال پرسی سوار ماشین آرسام شدیم قرار بود اول بریم رستوران ناهار بخوریم بعدم بریم باغ آرسام اینا وقتی رسیدیم رستوران دو مین بعد هم جناب میرغضب تشریف آوردن و از شانس خزلی خوشکل من جفت من نشست و بعد از سلا و احوال پرسی گارسون اومد و سفارش دادیم من نمیدونم انگار نافشو با پوزخند بریدن حالا جالبیش اینجاست پیش اون دوتا که میرسه اینقد مهربوگه به ما که میرسه…هه به درک مثلا خیلی خوشم میاد ازش؟؟ غذارو آوردن و همه مشغول شدیم منم یه فکر بکر به سرم زد…
نوشابمو جوری گذاشتم که اگه بریزه کامل بریزه رو لباسش بعد بهو دستمو زدم بهش که همش ریخت رو لباسش اوففف قیفاش دیدنی بود من : وایییی ببخشید تورو خدا دستم خوووووررررد و لبخند حرص در آری واسش زدم تا جونش بیاد بالا چنان نگاهی بهم انداخت که گلاب به روتون روم به دیوار نزدیک بود خودمو خیس کنم ههههه اون رفت لباسشو بشوره اخه تیشرتش مشکی بود و چیزی معلوم نبود آخ کیف میداد لباسش سفید بود ولی حیییف ما هم دوباره مشغول شدیم و آرام و آرسام هم ریز میخندیدن ….. بعد از اینکه جناب میرغضب تشریف آوردن پسرا رفتن حساب کنن…
و ماهم از رستوران بیرون اومدیم ایندفعه آرسام و رادمهر با ماشین اون رفتن و منو آرام هم با ماشین آرسام وقتی رسیدیم مستخدم باغ در رو برامون باز کرد و ماهم رفتیم تو از ماشین پیاده شدیم و آرام خوراکی هایی که سر راه خریده بودیم رو برد آشپز خونه منم رفتم پیش استخر عجب باغی بوداااا محو زیبایی باغ شده بودم که یکی کنارم ایستاد آرسام بود آرسام : خوشت اومد من : آرررره خیلی خوشکله خواست چیزی بگه کا میرغضب صداش کرد و اونم رفت منم رفتم آشپز خونه پیش آرام چیپس و پفک و ماست موسیر وپاپ کرن و لواشک همه رو تو ظرفای خوشکل ریختیم…
و بردیم تو حیاط پسرا پیش استخر جا انداخته بودن و بساط قلیون راه انداخته بودن منو آرام هم باهم حرف میزدیم آرسام : خببببب بچه هااااا اگه گفتین الان وقتی چیه؟؟ آرام : وقت چی؟؟ آرسام : آیدین خان گیتارشو بیاره واسمون بخونه آیدین : اوه بیخیال بابا آرسام : زهرررر مار حالا ناز میکنه واسمون برو دیگه رادمهر به زور بلند شد گیتارشو آورد و گفت : چی بخونم ؟ آرسام : هرچی عشقت کشید رادمهر کمی فکر کرد و بعد شروع کرد عجب صدایی داشت وقتی که تو غروبا نارنجی میشه دنیا دنیام سیاه میشه دست خودم فقط باز مرحم رو زخم اشکه رو گونه هم میشه دنیام سیاه میشه.