میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
دانلود رمان تشریفات pdf از سرو روحی با لینک مستقیم

دانلود رمان تشریفات از سرو روحی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

اونا اولش مخالف بودن، همه‌شون. پدر و مادرم با اون نگاه‌های سردشون که می‌گفت:اشتباه نکن دختر، این راه تو نیست. دشمنا که دل خوشی ازم نداشتن. اما یه روزی رسید که دیدن هنوز وایستادم… همونا شدن دوستام. پدر و مادرم؟ حالا خودشون مشوق شدن. و اون دنیای پرزرق‌وبرق تشریفات، اولش فقط یه اتاق خالی بود که مستش کردم… ولی کم‌کم اون مستی عادت شد، توبه شد، توبه شد یه دروغ شیرین. گفتم نمی‌خورم دیگه… ولی خب، فقط امشب. و شاید فردا شب… و شاید همه‌ی شبای بعد.

خلاصه رمان تشریفات

دستمو زیر چونه ام گذاشتم و با درد و نفرین ارتوش سعی میکردم هماهنگ لب خونی کنم که حس کردم سرعت ماشین داره بالامیره ، بعد از یکی دو تا لایی که توی اتوبان کشید ، به سمتش چرخیدم، خونسرد بود.اما از نیمرخش میتونستم فکی که منقبض شده بود رو ببینم. با ارامش گفتم: چرا انقدر تند میریجوابمو نداد و دنده رو جا زد، یه کم توی صندلی فرو رفتم و به رو به رو خیره شدم . با چند تا لایی وحشتناک و سبقت بالاخره خودشو به سمند سفید رسوند و دستشو روی بوق ماشین گذاشت.ضربان قلبم بالا رفته بود. سخت نالیدم: بامداد چیکار میکنی؟! ممتد و پیوسته بوق میزد

نفسم تو سینه حبس شده بود.سمند سفید انگار فهمیده بود ، بامداد داره دنبالش میاد سرعتشو بیشتر کرد، دستشو از روی بوق برداشت و از لای یه پرادو و پراید رد شد ، بی اراده جیغی کشیدم و بامداد گفت: نترس ، فقط سفت بشین! وپاشو روی گاز گذاشت و ماشین با جهشی شتاب بیشتری گرفت. نالیدم : تو رو خدا ولش کن … خواهش میکنم یواش تر برو. من میترسم. محلم نذاشت ، بالاخره از سمند جلو زد ، از اینه حواسش به عقب بود. سختی به عقب چرخیدم و از هر راهی که میخواست راننده ما رو رد کنه ، بامداد جلوش میپیچید و مانعش میشد.

دست اخر هم راننده ی سمند سفید ، دست هاشو به نشونه ی تسلیم بالا اورد و با تکون سرش عذرخواهی کرد. بامداد سرعتشو کم کرد و بهش راه داد ، همونطور که کنار ماشینش میروند ، شیشه رو پایین داد و بلند گفت: اگر کور بودم پشت فرمون نمینشستم! راننده ی سمند داد زد: ببخشید! بامداد سرعتشو نرمال کرد و رو بهم گفت: ترسیدی؟!یه نفس عمیق کشیدم که بامداد خنده ای کرد و یه نیم نگاه کوتاه بهم انداخت و فورا به جلو خیره شد. با اخم چپ چپ نگاهش کردم و با صدایی که هنوز میلرزید گفتم: تو رانندگی باید گذشت داشت.

نیشخندی زد و گفت: همیشه که نمیشه گذشت ! یه وقت ها هم باید رفت طرف رو به سزای عملش رسوند. عصبی گفتم: تو که قانون نیستی ؟! لبخندی زد و گفت: من اگر قانونی هم اقدام میکردم ، قانون طرف من نبود. کنجکاو بهش خیره شدم و نگاهی به صورتم انداخت و گفت: حتما همین امشبه؟!مکثی کرد وگفت: باشه. سعی میکنم برسم. چه ساعتی ؟!نفسشو فوت کرد و گفت: بهشت زهرا نمیام . دیشب رفتم ! ولی باشه . یه سری بهتون میزنم.خنده ای کرد و گفت: بیخود زور نزن بامداد اومدنی نیست ! سرا رو ول نمیکنه!شونه ای بالا انداخت و جواب داد: اصلا به من چه. هرکاری دلت خواست بکن!

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
اونا اولش مخالف بودن، همه‌شون. پدر و مادرم با اون نگاه‌های سردشون که می‌گفت:اشتباه نکن دختر، این راه تو نیست. دشمنا که دل خوشی ازم نداشتن. اما یه روزی رسید که دیدن هنوز وایستادم... همونا شدن دوستام. پدر و مادرم؟ حالا خودشون مشوق شدن. و اون دنیای پرزرق‌وبرق تشریفات، اولش فقط یه اتاق خالی بود که مستش کردم... ولی کم‌کم اون مستی عادت شد، توبه شد، توبه شد یه دروغ شیرین. گفتم نمی‌خورم دیگه… ولی خب، فقط امشب. و شاید فردا شب… و شاید همه‌ی شبای بعد.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    تشریفات
  • نویسنده
    سرو روحی
  • صفحات
    2464
لینک های دانلود
خرید کتاب
45,000 تومان
دانلود بلافاصله بعد از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • میهن بوک
  • 45,000 تومان
  • برچسب ها:
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4732 نوشته
  • 493 محصول
  • 367 کامنت
  • 1152 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.