میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
دانلود رمان به وقت مرگ pdf از آوا موسوی با لینک مستقیم

آخرین ویرایش رمان به وقت مرگ اثر آوا موسوی فایل PDF رایگان (ویرایش جدید) – سازگار با گوشی و تبلت + دانلود با لینک مستقیم

همه چیز از یک غیبت ناگهانی شروع می‌شود! شروعی که شاید به خیلی از زندگی‌ها پایان بدهد. دختری که به اشتباه داخل این بازی هل داده می‌شود و زندگی ساده و آرامش دستخوش تغییرات خونباری می‌شود، ماهور برای زنده ماندن چاره‌ای ندارد، جز این که کنار آدم‌های بد بماند! حالا ماهور برای نجات دست و پا می‌زند تا بتواند در این میدان پر از خون دوام بیارود …

مقدمه ای بر رمان به وقت مرگ

با این که بعضی از بچه های کلاس خودشان را پشت من و امثال من قایم می کردند و ما را جلو می انداختند تا خودشان دانشجوی نمونه باقی بمانند؛ اما مهم نبود. این که برای بیان افکار و اعتقاداتم ابایی نداشتم، خوشحالم می کرد. استاد بعد از حضور و غیاب مشغول تدریس شد و من تا میانه کلاس نت برداری می کردم؛ اما بعد عقب افتادم و تصمیم گرفتم بعد از یکی بچه ها جزوه بگیرم. به مچ دستم ورزشی دادم و خودکارم را روی کلاسورم رها کردم. نگاهی به جزوه ام انداختم و خنده ام گرفت.  واقعا برای خودم هم جای سوال داشت که چرا دست خطم این شکلی بود؟ با کمی ارفاق درست مثل کلاس اولی ها می نوشتم.

دبیرستان که می رفتم، مامان چند بار خواست من را کلاس خوش نویسی ثبت نام کند؛ اما حوصله اش را نداشتم. ناخنم را روی قسمتی از شلوار جینم که پارگی جزئی داشت، کشیدم. نگاهی به ساعتم انداختم. ده دقیقه پایانی کلاس بود. گوشه لبم کج شد و دستم را بالا گرفتم. استاد نگاهم کرد و گفت: _ سوالاتتون رو بذارید برای آخر کلاس. از آنجایی که به هدفم رسیده بودم، لبخندی روی لبم شکل گرفت؛ اما به زور جمعش کردم. _ استاد آخر کلاسه. نگاهی به ساعت کلاس که بالای میزش بود، انداخت و ابرو هایش را بالا انداخت. خب اگر من هم اینقدر بی وقفه حرف می زدم، حساب زمان از دستم در می رفت. و بعد نیم نگاهی به جزوه نصفه ام انداختم تا از تویش یک سوال در بیاورم و از استاد بپرسم. استاد پشت میزش نشست و گفت: _ هر کس سوال داره، بیاد اینجا.

بالاخره توانستم یک سوال پیدا کنم و از جا بلند شدم. کنار میزش ایستادم و جزوه ام را جلوی دستش گذاشتم. امیدوار بودم از طرز نوشتنم ایراد نگیرد. نگاهی به آن قسمت که اشاره کرده بودم، انداخت و چند لحظه مکث کرد. گویا می خواست از روی جمله بخواند. زبانم را میان دندان هایم فشار دادم تا بتوانم خنده ام را کنترل کنم. نفسی گرفت و شروع به توضیح دادن کرد و از آنجایی که من فقط برای خالی نبودن عریضه سوال پرسیده بودم، حتی به یک کلمه از حرف هایش هم گوش ندادم و در نهایت لبخند ملیحی زدم و با تشکر کوتاهی از او فاصله گرفتم. تایم کلاس تمام شده بود. به سمت صندلی ام رفتم و وسایلم را داخل کوله ام هل دادم.

سوییشرتم را پوشیدم و زیپش را بالا کشیدم. رنگ نارنجی اش جیغ بود و اکثر بچه ها وقتی می خواستند پیدایم کنند، به واسطه سوییشرتم من را پیدا می کردند. بند کوله را روی شانه ام انداختم و از دانشگاه خارج شدم. به سمت ایستگاه اتوبوس انتهای خیابان راه افتادم و از توی کوله ام یک آدامس توت فرنگی در آوردم و در دهانم انداختم. از روی خوش شانسی ام بود که همزمان با من اتوبوس رسید و من سوار شدم و خوش شانسی ام وقتی ثابت شد که جا برای نشستن پیدا کردم. روی صندلی نشستم و کوله قرمز رنگم که روی آن قلب های ریز مشکی داشت را روی پاهایم گذاشتم. آدامسم را باد کردم و از پنجره اتوبوس به بیرون خیره شدم.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
همه چیز از یک غیبت ناگهانی شروع می‌شود! شروعی که شاید به خیلی از زندگی‌ها پایان بدهد. دختری که به اشتباه داخل این بازی هل داده می‌شود و زندگی ساده و آرامش دستخوش تغییرات خونباری می‌شود، ماهور برای زنده ماندن چاره‌ای ندارد، جز این که کنار آدم‌های بد بماند! حالا ماهور برای نجات دست و پا می‌زند تا بتواند در این میدان پر از خون دوام بیارود …
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    به وقت مرگ
  • نویسنده
    آوا موسوی
  • صفحات
    968
خرید کتاب
40,000 تومان
دانلود بلافاصله بعد از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • میهن بوک
  • 40,000 تومان
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4726 نوشته
  • 494 محصول
  • 367 کامنت
  • 1151 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.