میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
رمان حورا پارت 351

 

 

 

 

 

 

از آسانسور خارج شدیم، جلوتر رفتم و او نیاز کوچکمان را حمل میکرد. همزمان نایلون غذاها را به دست داشت.

ساک وسایل نیاز را زمین گذاشتم و کلید خانه را از کیفم بیرون آوردم:

 

_ وقتی میخوابه کل وجودش میشه آرامش…

 

خطاب به نیاز میگفت و من شنیدم، بی حرف در را باز کردم و کفش‌هایم را کندم:

 

_ بیا تو…

 

داخل شد و بی آنکه من بگویم، نایلون غذاها را روی کانتر گذاشت و خودش راهی اتاق نیاز شد.

 

وارد آشپزخانه شدم تا وسایل شام را بچینم، بخاطر راه رستوران، از زمان عصر که کلاسم تمام شد، تا حالا که دیگر هفت شب بود تازه به خانه رسیدیم.

به لطف پاییز، هوا زود تاریک میشد.

 

_ دکور اتاقشو عوض کردی، چرا نگفتی بیام کمک؟ تنهایی کمد و تختو نباید جابجا کنی!

 

شانه بالا انداختم:

 

_ ازون کارای یهویی بود، زد به سرم انجام بدم، وقت فکر کردن نداشتم.

 

آهانی گفت. پشت کانتر نشست و غذا ها را از کیسه بیرون کشید:

 

_ بیا تا سرد نشده!

 

ذوق داشتنش واضح بود. آنقدر که سعی داشت به هر طریقی نزدیکم شود جالب بود.

گاهی به بهانه‌ی دلتنگی نیاز هم میخواست اینجا بخوابد، در اتاق نیاز…اما با گفتن اینکه میتواند امشب نیاز را به خانه ببرد نقشه‌هایش را نقش بر آب میکردم.

  • اشتراک گذاری
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • میهن بوک
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4750 نوشته
  • 492 محصول
  • 366 کامنت
  • 1164 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.