ریچل یک اردک با چند تا جوجه اردک کوچولو داشت که با دیدن اون به سمتش دويدن اليزابت اسم (اردک که از منتظر موندن برای غذاش ناراحت بود شروع به سروصدا کرد، جو از پشت خونه سمت اون ها اومد و در حالی که ریچل به اردکها غذا میداد اونا رو نگاه میکرد و مثل همیشه فاصله ش رو باهاشون حفظ می کرد. ریچل غذای جو رو داخل ظرف غذاش ریخت و کنارش آب تازه گذاشت و بعد عقب رفت جو هرگز وقتی که ریچل نزدیکش بود به غذاش نزدیک نمیشد. ریچل گوجه های رسیده رو از باغچه ی کوچیکش چید و لوبیاها رو چک کرد لوبیاها دو سه روز دیگه میرسیدند وقتی صدای شکمش بلند شد متوجه شد که خیلی از زمان صبحونه ش گذشته، ریچل داخل رفت و به مرد سر زد، ولی اون همچنان بی حرکت بود.
ریچل بازم پارچه خیس و خنکی رو روی پیشونیش گذاشت و به آشپزخونه رفت هوا خیلی داغ بود و اصلاً هیچ غذای گرمی نمیچسبید پس با مواد خنک داخل یخچال و گوجه ای که تازه چیده بود برای خودش به ساندویچ درست ،کرد در حالی که یه لیوان چای سرد در دستش بود و ساندویچش در دست دیگه بود روی مبل نشست و رادیو رو روشن کرد تا اخبار رو گوش بده هیچ چیز غیر عادی گفته نشد و هیچ کدوم از اخبار ارتباطی به مردی که در اتاق خوابش بود نداشت. کانال های خبری دیگر رو هم گوش داد و برای یک ساعت به همه اخبار گوش داد ولی هیچ خبری نبود یه روز ساکت بود و گرما باعث شده بود بیشتر مردم داخل خونه هاشون بمونن وقتی ریچل صدای ماشین رو شنید که جلوی خونش ایستاد بلند شد.
و از پنجره نگاه کرد هانی در حالی که به پاکت خرید در دست داشت از ماشین پیاده شد. و به محض این که وارد شد پرسید حالش چطوره؟ هنوزم بی حرکته، وقتی صبح بیدار شدم تب داشت دو تا آسپیرین رو تو آب حل کردم و بهش دادم و بعد هم با پارچه خیس بدنش و خنک کردم. هانی داخل اتاق رفت و دستگاه فشاری رو به بازوی مرد وصل کرد و گفت این دستگاه فشارسنج رو امروز خریدم من مخصوص آدم ها رو نداشتم. ریچل با نگرانی :گفت: اوضاعش چطوره؟ فشارش بهتره و زخمش هم تمیزه چک نکرده ولی تا چند روز حالش خوب نمیشه در واقع هر چقدر که این جور آروم بمونه برای خودش ،بهتره مغزش میتونه استراحت کنه و بابت یا یا شونه ش استرس نداره.