میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
رمان حورا پارت 355

 

 

 

 

 

 

سکوتم ماندگار بود و او ادامه داد:

 

_ حورا تو هم ببخشیم، خودم خودمو نمی‌بخشم…مادرمو نمی‌بخشم، اینکه گذاشتم همچین کاری کنه با زندگیمون، اینکه خودم تن دادم به لجبازی و مسخره بازی، عین یه پسر نوجوون که تازه راست می‌کنه برا دختر مردم تو رو ول کردم و چسبیدم به یکی دیگه…نمیتونم، حالم از خودم بهم میخوره!

 

همین کافی نبود؟ برایم اینکه ببینم چنین حالی داشت کافی بود دیگر؟ انگار حالم جا بیاید، انگار بتوانم نفسی راحت بکشم، از اینکه او تمام این مدت راحت نبوده.

 

دستم را گرفت و پیشانی‌اش را به پشت دستم تکیه داد. داغی صورتش کمی ترساندم، تب داشت انگار.

سوز پاییز تازه شروع شده بود و برای سرماخوردن کمی زود بود!

 

_ قباد، سرت داغه…خوبی؟

 

سری تکان داد، نفهمیدم منظورش بله بود یا خیر!

_ قباد ببینمت؟

 

سر بلند کرد و با دیدن چهره‌ی سرخ و چشمان سرخ‌ترش اخم کردم:

 

_ باید بری بیمارستان‌…

 

سری تکان داد و از جا برخاست:

 

_ نه نمیخواد…خوبم، برم خونه استراحت کنم خوب میشم…بخاطر خستگیه!

 

میرفت خانه، آن زن…یعنی مادرش، باز هم به پر و پایش میپیچید و جلوی چشمانش ازارش میداد، میتوانست استراحت کند؟

دلم نیامد اذیتش کنم:

 

_ اتاق نیاز برات جا پهن میکنم…میتونی اونجا امشب بخوابی!

 

با چشمان متعجب نگاهم کرد، وقتی سکوت و قاطعیتم را دید سریع به حرف آمد:

 

_ نه…نه نه، حورا من اینارو نگفتم که بخوام ازت سوء‌استفاده کنم تا نزدیکت شم…

 

حرفش را سریع بریدم:

 

_ نیازی نیست به این حرفا، همین امشبه!

  • اشتراک گذاری
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • میهن بوک
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4750 نوشته
  • 492 محصول
  • 366 کامنت
  • 1164 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.