آخرین ویرایش رمان بوسیدن عروس ممنوع اثر کاریان کول فایل PDF رایگان (ویرایش جدید) – سازگار با گوشی و تبلت + دانلود با لینک مستقیم
میشه گفت من دختری در شرایط سخت بودم و اون شوالیه من با زره درخشان بود. اما دقیقتر بخوام بگم من دختری بودم که بدشانسی زیادی داشت و اون پسری بود با هیکل عضلانی و خالکوبیهای زیاد! جود لاکتی معروف به «لاکی» فقط یک کارگر ساختمانی جذاب و متفکر نبود. اون قهرمان شخصی من بود که به نظر میرسید در مکان و زمان مناسب همیشه کنارم حضور داشت. مثل زمانی که ماشینم خراب شد و به یه سواری به خونه نیاز داشتم و زمانی که روی پیادهرو درست روبروش پخش زمین شدم و باید به اورژانس منتقل میشدم. اون لحظات دقیقاً بهترین لحظات من نبودن، اما برای اون بود. ما با هم دوست شدیم و مهم نبود که ۱۶ سال از من بزرگتره. ما وجوه مشترک زیادی داشتیم؛ مثلا عشقمون به موسیقی راک کلاسیک و ماشینهای سریع قدیمی و گذشتههای دردناکمون که ما رو نسبت به عشق و روابط بدبین کرده بود. داستانی آرام و شیرین اما جذاب و عاشقانه، ازدواج مصلحتی با اختلاف سنی بالا!
این تصورش غلط نیست. اوایل مینشستم و تماشا میکردم که غذاش رو به تیکه های کوچیک تر خرد میکرد و هر لقمه رو قبل از گذاشتن توی دهانش بررسی میکرد. چند بار زیر فشار خشکش زد، جویدن رو متوقف میکرد و کاملاً یادش میرفت که چطوری قورت بده. به سمت حمام میدوید و غذاش رو داخل دستشویی بالا میاورد و در حالی که سرش رو از خجالت پایین میگرفت به آشپزخونه برمیگشت. اینا چیزایی هستن که من نمیخوام اون دوباره تجربه کنه. برای همین اخیراً وقتی غذا میخوره مجله ای رو برمیدارم و ورق میزنم. میمونم اما بهش نگاه نمیکنم. کار میکنه.
در حالی که بلیط لاتاری امروز رو میخراشه، ساندویچ شو گاز میزنه و میگه«:باورم نمیشه زنعموت اون تیشرت رو بهم داد. باید از هیجان، جلوی بالا و پایین پریدن خودمو میگرفتم». «اون چیزای قدیمی زیادی داره. تعجب نمیکنم اگه پنجتا از اون تیشرت رو داشته باشه». «خیلی دوسش دارم». به بلیطش اخم میکنه. «برنده نشدم. واقعاً بهش گفتی که من گروهای قدیمی موسیقی رو دوست دارم؟» «آره». مجله موتورسیکلتم رو ورق میزنم و به عکس رینگ های مشکی مات با علاقه نگاه میکنم. یه روز یه ست جدید برای هارلی خودم میگیرم.
«گفت تو در موردم زیاد صحبت میکنی». زنعموم دهنِ لقی داره. «زیاد نمیگم. فقط در مورد چرندیات روزمره حرف میزنم». «که اینطور.» با اون اشارهی تمسخر آمیز توی صداش که بهم میگه یه کلمه از حرفاتو باور نمیکنم. «فکر کنم اون واقعاً دوست داره ما رو با هم شیپ 2کنه». از بالای مجله م نگاه میکنم. «ما رو پست کنه؟ کجا؟» چشماش رو میچرخونه. «یعنی دلش میخواد ما با هم توی رابطه باشیم». با پوزخند بهش جواب میدم«:نه. قرار نیست پُست شیم. کی این کلمات لعنتی رو میسازه؟» «اگه اینستاگرم یا تیکتاک داشتی انقدر سردرگم نبودی.»