آخرین ویرایش رمان بی تو میگیره نفسم اثر کوثر شاهینی فر فایل PDF رایگان (ویرایش جدید) – سازگار با گوشی و تبلت + دانلود با لینک مستقیم
صدای قیژ مانندی من را از آن رویای واقعی که خیلی از وقوعش نمی گذشت بیرون کشید و نگاه خیره ام را از تک شاخه گل رزی که زیاد هم شاداب نبود گرفت و به راست کشیده شد. دختری جوان با دلبری صندلی را عقب کشیده بود و پسرک هم با ذوق به او…
از دست خودم و حواسه پرتم بابت هول شدن بی جایم عصبی شدم و پر اخم روی پاهایم نشستم و تکه های جدا شدهی موبایل دوست داشتنی ام را از روی زمین جمع کردم و بدون نظم داخل کیفم ریختم و دوباره به راهم ادامه دادم. نزدیک به غروب بود که رسیدم. کمی پیاده روی ام بیشتر از همیشه شده بود و دیر تر از معمول رسیده بودم.
هنوز انگشتم را روی زنگ در فشار نداده بودم که در تند باز شد و نگاهم به نیمای مضطرب و با عجله ای افتاد که اگر کمی دیر تر سرش را بلند کرده بود حتما با یکدیگر برخورد میکردیم و حالا رو به روی یکدیگر ایستاده بودیم که من هم با هراس گفتم : چی شده ؟ چه اتفاقی افتاده؟ کسی چیزیش شده ؟ چرا انقدر هولی ؟ دندان قروچه ای کرد و با اخم هایی که تا به حال روی پیشانی اش ندیده بودم به من زل زد و گفت: هیچ معلومه کجا موندی؟ بزنم با در و دیوار یکی بشـ ؟
مگه تو بی صاحابی که بی خبر تا این ساعت از شب بیرون از خونه می مونی ؟ بهت زده به نیمایی که دهان باز کرده بود و پشت سر هم برای خودش حرف می زد و خیال ساکت شدن نداشت نگاه میکردم که باز صدایش را شنیدم : من به تو چی بگم ؟ آرام و متعجب زمزمه کردم: نیما ! کلافه دستی میان موهایش کشید. پیدا بود میخواهد به خودش مسلط شود . نیما و درد . چرا گوشیت در دسترس نیست ؟
گرفته و آهسته دست هایم را داخل کیفم فرو بردم و تکه های جدا شده ی گوشی ام را در دست گرفته و مقابل نیما نگه داشتم تو راه افتاد شکست. نتونستم جواب بدم . کلافه تر از قبل پوفی کشید و جواب داد: اصلا من نمی فهمم ، اگه من نگم که با من بیای تو نباید منتظر بمونی تا من برسونمت؟ آخه به تو چی بگم دختر ؟ اصلا برات مهم نیست آدمای اطرافت تو چه حالی هستن ؟ همانطور ساکت نگاهش میکردم که در نیمه باز خانه تند باز شد و این بار کیان با چهره ی رنگ پریده ای ظاهر شد و با دیدن من و نیمایی که یک متر با من فاصله داشت.