پست های ویژه
آخرین ویرایش رمان عسرت(تصادف عشق) اثر آتنا امانی فایل PDF رایگان (ویرایش جدید) – سازگار با گوشی و تبلت + دانلود با لینک مستقیم
دلیا دختری که بعد از مست دستگیر شدن، مجبور به هم‌خونه شدن با پسرعموی دخترباز و عیاشش که نامزد داره میشه و یک شب وقتی مست می‌کنن حامله میشه و…
دکتر میان بحثشون مداخله کرد و با اخم گفت: – شما اجازه سقط جنین رو ندارید، سالم هستن و کارتون غیرقانونی حساب میشه! آراد زیرلب غر میزد و دلیا از دکتر عکس جنین هایش را میخواست. از نظر مرد انگاری که اسما را فراموش کرده بود ولی اینگونه نبود. او واقعا قصدش تنها بزرگ کردن بچه هایش بود.. حتی آراد در رویاهایش هم وجود نداشت. دکتر بعد از توصیه های لازم بیرون رفت و دلیا نیمخیز شد. رو به مرد گفت: – برو بیرون، میخوام لباس عوض کنم.
برای کمک نزدیکش شد و دستش را گرفت که دخترک جیغی کشید و دستش را پس زد. – به من دست نزن.. دلش میخواست تنها باشد، کاش آراد ولش میکرد و میرفت. ولی مانند بقیه وقت ها خدا باهاش نبود. – چیزی نیست که قبلا ندیده باشم.. عوض کن. چشمه اشک دخترک باز هم از حرص جوشید. چقدر تو این زندگی لعنتی امتحان میشد؟ لباس هایش را مقابل نگاه بی تفاوت آراد عوض کرد و شانه به شانه اش بیرون رفتند. راهش را کج کرد که دستش توسط آراد کشیده شد.
– لجبازی نکن دلی.. با خود گفت: چون دلی خطابم کرد، بروم تا جون طفل هایم رو بگیرد؟ اشک هایش را با پشت دست پس زد و مظلومانه نالید. – گفتم که باهات کاری ندارم، حتی به عنوان پسرعمومم اسمت رو بهشون نمیگم. درگیری هایش با اسما کم بود، خدا دلیا را هم سر راهش گذاشته بود. – برات زوده دختر..برای خودت هنوز نمیتونی درست تصمیم بگیری! سر یکماه شناختت از من برام لخت شدی.. بازوش رو از دستبزرگ مرد بیرون کشید و با تمام توان دوید.
تمام مسیر بیمارستان تا خانه را قدم زنان طی کرده بود و حال پاهایش از درد ذوق ذوق میکرد. ساعت حدود هشت صبح بود و برای خالی بودن خانه خدا را شکر میکرد. شغل های اداریشان یکجا به داد دخترک رسیده بود. روی تخت دراز شد و دست چپش را روی چشم گذاشت. کمی این پهلو و آن پهلو شد ولی گویی خواب بر چشمانش حرام شده بود. کلافه گوشیاش را از روی پاتختی برداشت و مشغول دیدن ویدئو شد… گاه با ویدئوها میخندید و گاه گریه میکرد.
