آخرین ویرایش رمان در خلوت یک گرگ اثر فاطمه لطفی فایل PDF رایگان (ویرایش جدید) – سازگار با گوشی و تبلت + دانلود با لینک مستقیم
رئیس مجموعهی مشهور آژند، مرد مرموزی است که جز نام هیچ کس چیز دیگری از او نمیداند. به علت مبتلا بودن یه یک بیماری روانی، قلمروئی جدا و مستقل از آدمها دارد و به تنهایی حکمرانی میکند. کسی مجوز ورود به خلوتش را ندارد تا وقتی که …
مقدمه ای بر رمان در خلوت یک گرگ
با آهنگ بیس داری سرم را هماهنگ با ریتم تکان می دادم و بدون عجله رانندگی میکردم زیرلب با موزیک زمزمه کرده و حالم حسابی کوک بود البته ناگفته نماند که گوشهای از ذهنم ذوق داشت که هرچه زودتر به شرکت رسیده و ببیند که آیا طوفان را ملاقات خواهد کرد یا خیر! اما بیتوجه به بازیگوشیهای ذهنم مسیر را در آرامش طی کردم.
ماشین را جلوی در شرکت پارک کردم و با برداشتن کیف و گوشیام پیاده شدم. درب شرکت بسته بود و من زنگ طبقهی همکف یا لابی را فشردم. در با صدای تیکی باز شد و داخل شدم. نگهبان در لابی پیش آمد و سلام داد. چهرهاش بسیار مستأصل بود و رنگ پریده به نظر میرسید. پیش از اینکه بخواهم
حرفی بزنم با عجله گفت: مشکلی هست خانوم؟ اینجا چیکار میکنید روز جمعهای؟ ابرو بالا انداختم و در جواب لحن مرتعشش گفتم: کابل شارژمو تو اتاقم جا گذاشتم، لازمش دارم. سری تکان داد و مظطرب گفت: زودتر بردارید و برگردید لطفا. متعجب سری تکان دادم و به سمت آسانسور رفتم.
این نگهبان امروز یک مرگش شده بود. شک نداشتم اتفاقی افتاده که او اینطور پریشان است. کابل شارژم را از کشوی میز کارم پیدا کرده و درون کیفم انداختم و از واحد بیرون آمدم. نگاهی کوتاه به پلههایی که به طبقه بالا میرفت انداختم و نفس عمیقی کشیدم. سوار آسانسور شدم و بیدلیل واتسپ را باز کرده و روی عکس پروفایلم زدم و به تصویر
نقاشی شده چشمهایم خیره ماندم. دروغ چرا این کار طوفان آژند عجیب به مزاقم خوش آمد بود. بسیار درگیرم کرده بود طوریکه لحظهای نمیتوانستم از فکرش بیرون بیایم. هنوز کامل به طبقهی همکف نرسیده بودم که از پشت شیشههای آسانسور نگهبان را دیدم که در لابی راه میرفت و در حین صحبت با تلفن مدام دستهایش را حرکت میداد.
درهای آسانسور باز شد و من توانستم صدایش را بشنوم. -آقا دستم به دامنت ببین زودتر خودتو برسونی بلکه، صدای شکستن و تق و توق تا همین نیم ساعت پیش شنیده میشد. هرچی هم در زدم و تماس گرفتم باز نکرد و جواب نداد. میترسم یه بلایی سرخودشون آورده باشن …
اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
رئیس مجموعهی مشهور آژند، مرد مرموزی است که جز نام هیچ کس چیز دیگری از او نمیداند. به علت مبتلا بودن یه یک بیماری روانی، قلمروئی جدا و مستقل از آدمها دارد و به تنهایی حکمرانی میکند. کسی مجوز ورود به خلوتش را ندارد تا وقتی که …
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.