آخرین ویرایش رمان گورکن [جلد ²] اثر حدیث فایل PDF رایگان (ویرایش جدید) – سازگار با گوشی و تبلت + دانلود با لینک مستقیم
ما یه گروهیم، یه باند. ما تشکیل شدیم از ۵ عضو. ما گورکنیم، گورکن اسم ماست. گورکن ها به زور به ۹۰ سانت میرسن،
اما باهمین جثه کوچیکشون از خانوادهشون با سرسختی محافظت میکنن، حتی در مقابل حیوونایی که از خودشون بزرگترن. گورکن ها برای خانوادشون هر کاری میکنن. درست مثل ما، ما بی دلیل گورکن نشدیم.
کلی اتاق بلااستفاده تو اون خونه هست که میتونی هرکدومش رو که دوست داری برای خودت انتخاب کنی. پدر و مادر من میشن پدر و مادر خودت، حتی میتونی مامان و بابا صداشون کنی. اونا تو رو دوست دارن، از حالا به بعد هم بدون من کمی تو اون خونه تنها میشن پس تو میتونی بشی دختر کوچولوی اون خونه. رویا حیرت زده نگام میکرد، انگار نمیتونست پیشنهادم رو هضم کنه.
مطمئن بودم که با این کارم میتونم خوشحالش کنم، با این کارم باعث میشدم بتونه داشتن یه خانواده رو تجربه کنه، میتونست یه خانواده داشته باشه و سال های باقی موندهی عمرش رو خوشحال زندگی کنه. اشک هایی که تو چشمای رویا حلقه زده بودن روی صورتش جاری شدن. رویا دستشو جلوی دهنش گرفت و گفت: باورم نمیشه، من این همه در حقت بدی کردم ولی تو… نتونست حرفشو کامل کنه و به هق هق افتاد.
به آرومی در آغوش کشیدمش و گفتم: بیا یه قراری باهم بذاریم، دیگه هیچوقت هیچکدوممون هیچ حرفی از گذشته نزنیم. قرار شد گذشته رو پاک کنیم و یه شروع جدید داشته باشیم. از خودم جداش کردم و به صورت گریونش نگاه کردم. موهای فرش رو کنار زدم و گفتم: خواهر من میشی؟ بین گریه هاش لبخند پررنگی زد و با سر تائید کرد
خیلی خوشحالم که از حالا به بعد تو خواهرمی آسو… دوباره در آغوش کشیدمش و به کیهان که قدرشناسانه نگام میکرد نگاه کردم. ما همه مون به همدیگه وصل بودیم، هیچی نمیتونست مارو از هم جدا کنه. انگار ما تکه های گمشدهی یه پازل بودیم که تازه همو پیدا کرده بودیم و باهم کامل شده بودیم. این تیکه ها دیگه هیچوقت نباید گم میشدن. با صدای زنگ موبایلم از کنار رویا بلند شدم و به سمت موبایلم رفتم.