دانلود رمان پادشاه پریان از هالی بلک با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
کاردن تاج و تخت را نابود خواهد کرد. رسیدن به قدرت آسان تر از نگه داشتن آن است. اما جود زمانی به این نتیجه رسید که حاظر شد در ازای قدرتی بی پایان، شاه پلید را از زیر سلطهی خود رها کند. حالا که جود ملکهی تبعید شدهی پریان شده، قدرتی ندارد و از شدت خیانت کارد مبهوت مانده است. اما جود دندان روی جگر میگذارد و مصمم است هر آنچه کاردن از چنگش درآورده، پس بگیرد. ترین، خوهر دو قلوی جود که جان فانیاش در خطر است، فرصت بازگشت دوباره را در اختیار او میگذارد. جود برای نجات جان خواهرش، باید خطر بازگشت به دربار پرمکر پریان را به جان بخرد و با احساسات ضد و نقیضش نسبت به کاردن مواجه شود. اما الفهیم آن سرزمین سابق نیست. جنگی در شرف وقوع است. جود در خفا به صف دشمن نفوذ میکند و در دام سیاستهای خون بار جنگ میافتد. و وقتی طلسمی قدرتمند که سال ها نشانی از آن پیدا نبود، سر بر میآورد، وحشت سراسر سرزمین الفهیم را فرا میگیرد. حال جود مجبور است میان آرزوهای جاهطلبانه و انسانیتش یکی را انتخاب کند.
من جود دوارت ملکه ی بزرگ ،الفهیم در تبعید به سر میبرم بیشتر صبح ها جلو تلویزیون چرت میزنم مسابقات آشپزی میبینم کارتون تماشا میکنم و تکرار مسابقاتی را میبینم مردم در آنها بطری ها و جعبه ها را نابود میکنند و یک ماهی کامل را میبرند بعد از ظهرها اگر اوک برادرم اجازه بدهد به او آموزش میدهم شبها هم بیرون میروم و به امور بیرون از خانه رسیدگی می کنم سرم را پایین نگه میدارم کاری که از همان اول باید میکردم وقتی توی دلم به کاردن فحش میدهم خودم را هم بی نصیب نمیگذارم من بودم که حماقت کردم و وارد تله ای شدم که او برایم کار گذاشته بود.
وقتی بچه بودم خودم را تصور میکردم که به دنیای فانی برگشته ام ترین ویوی و من با هم درباره ی دنیای فانی حرف میزدیم و به یاد بوی جمنی که تازه زده شده و گازولین می افتادیم به یاد گرگم به هوا بازی کردنمان در حیاط های پشتی محله و شناکردن در استخر تابستانه ی پر از کلر خواب جای یخی و آبنبات پرتقالی میدیدم و آرزوی چیزهای پیش با افتاده ای را داشتم مثل بوی آسفالت داغ. چیزهایی من راغ های توی خیابان و آهنگ تبلیغات تلویزیونی اما حالا که توی دنیای فانی گیر کرد دام دلم برای سرزمین بریان تنگ شده است. دلم آرزوی جاد و دارد. دلم برای جادو تنگ است شاید حتی دلم برای ترسیدن هم تنگ شده باشد. احساس می کنم این روزها را خواب میبینم و هیچ وقت کاملاً بیدار نیستم.