دانلود رمان دودمان قو از منیر کاظمی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان در مورد نوا بلاگر معروفی هست که زندگی عاشقانه ش با کسی که دوستش داشته به هم خورده و برای انتقام زن پدر اون آدم شده. در یک سفر کاری متوجه میشه که خانواده ی گمشده ای در یک روستا داره و در عین حال بطور اتفاقی با عشق سابقش رو به رو میشه که این سرآغاز اتفاقات و تنش های جدید در زندگیشه.
عرق از پشت گردن مُهَنا پیچ و تاب نارنجی موها را طی کرد و سرید روی پوست سفید روشن مهنا در قابلمه را برداشته و به قل قل ریز و بی سر و صدای خورشت نگاه میکرد با دست بخار را پس زد و خم شد روی قابلمه بوی خوبی می داد همان بویی که باید در نیمه های راه پخته شدن بدهد. بوی مسیر جا افتادن وقت خم شدن گردنبندش آویزان می شد و به قابلمه می خورد مثل همیشه گردنبند را با دست می گرفت و در پیراهن فرو میبرد با آنکه این وقت ها اذیتش می کرد و در زمان های بخصوصی که نمی دانست چه وقت است باعث حساسیت میشد و دانه های ریزی روی پوستش به جا میگذاشت هیچوقت بازش نمی کرد.
از بچگی همیشه همراهش بود و تنها یکبار بازش کرده بود آن هم برای تعویض زنجیرش به خصوص این چند ماه اخیر در قابلمه را گذاشت خب اینکه خوبه» دست پشت گردنش کشید و رد عرق را پاک کرد پنجره ی نیمه باز آشپزخانه بزرگش را بازتر کرد. نسیم که روی گردنش رقص گرفت چشم هایش را بست و عطر بهار را به با د بست و عطر بهارنا سینه کشید. صدای موزیک ملایمی از کافه می آمد از رستوران اما هیچوقت صدایی جز تند تند حرف زدن مردم برخورد قاشق چنگال ها و رفت و آمد چرخ های غذابر نمی آمد. نزدیک ظهر که صدای موزیک از کافه شنیده میشد یعنی مشغول تمیزکاری اند برای عصر که درها باز شود و مهمان ها بعد از قدم زدن در کوچه باغ ها ، ایستادن روی تپه دید زدن باغ معروف شهر و گوش دادن به حرف های راهنما در مورد ظهور آن چشمه ی شفا بخش به سمت کافه بیایند.