میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
رمان حورا پارت ۳۱۱

 

 

 

 

 

 

دستم را به شکمم گرفتم:

 

_ تهش شد این…فهمیدی؟

 

نگاهش خیره به دستم ماند، خشکش زده بود، با پوزخندی رو گرفتم و به اتاق برگشتم، انگار حالا حساب کتاب‌هایش داشت جواب میداد، فهمید دسته گلش را چه زمانی آب داده!

 

 

خوشی رتبه‌ی کنکورم را که آن روز زهرمار کردند.

کیمیا امد، با بی محلی به برادرش‌‌…

نمیدانم میانشان چه گذشته بود اما هیچکدام دل خوشی از دیگری نداشت، بردیا و داریا هم در حیاط روی تخت نشسته و در تلاش برای غلت خوردن بودند.

 

دو کودک چند ماهه‌ی بامزه، تپل با لب‌های سرخ، چشم و ابروی سیاه…

دروغ چرا، کمی به قباد شباهت داشتند، همین باعث میشد بی اراده به سمتشان کشیده شوم، حلال زاده به دایی رفته بودند.

 

صدای جیغ یکیشان که بلند شد نگران از پنجره بیرون را نگاه کردم، قباد داشت یکی را بغل میزد و دیگری را در تلاش بود که بگیرد، اما جیغ زدنش به خنده‌یمان انداخت.

 

_ داداشم باهات بد تا نمیکنه که؟

 

اخم کردم:

 

_ انگار میخواد همه‌چیو درست کنه…اما هیچی درست نمیشه، من دیگه نمیخوامش، ولی نمیخواد اینو بفهمه!

 

دستم را گرفت:

 

_ حوراجونم…بچه‌رو چی؟ میدونی که دانشگاه رفتنت و مراقبت از یه بچه اونم تنهایی سخته! تازه میخوای سر کار هم بری؟ منی که سرکار و دانشگاه میرفتم الان کارم فقط شده مواظبت ازین دوتا، کلافه شدم با اینکه وحید و مادرش هم کمک میکنن…فکر نمیکنی خوب نیس تنهایی؟ بچه نیاز به توجه و وقت داره!

 

نگاهش کردم:

 

_ نمیدونم کیمیا…فعلا که مونده تا زایمان…انتخاب رشته هم زمان بره، تا جوابش بیاد منم زایمان میکنم…اونموقع یه فکری واسش میکنیم دیگه، نه؟

  • اشتراک گذاری
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • میهن بوک
  • برچسب ها:
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4750 نوشته
  • 492 محصول
  • 366 کامنت
  • 1165 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.