دانلود کتاب تارگت از گیسو خزان با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
میران محمدی، مردی زخمخورده از اتفاقات تلخ زندگی، تصمیم دارد آرامش گمشدهاش را با انتقام از فردی که مسبب همه این دردهاست، پیدا کند. پس از جستجویی بیوقفه، سرانجام دختر آن شخص را پیدا میکند؛ دختری ساده و بیخبر از دنیا که به نظر میرسد بهترین گزینه برای هدف گرفتن و انتقام است.
پوزخندی رو لبم نشست و روم و برگردوندم.. اینم یه حرف جدید دیگه توی صحبتامون هیچ اشاره ای به رفیقش نکرد و گفته بود همه کارها فقط با خودشه و حالا تا دید جو به نفعش نیست یکی و این وسط پیدا کرد که تقصیرا رو بندازه گردنش و خودش.. قسر در بره – به هر حال دیگه الآن نمیشه فهمید کی قرار بوده کی و کلاه بذاره ولی جای خوشحالی داره که به موقع فهميديم. اینجوری نه سر ما کلاه میره نه رفیقتون می تونه شما رو دور بزنه نگاه متعجبش بین بقیه که تماشگر این سر چرخید و دوباره خیره من شد یعنی.. نمی خواید دیگه قرارداد ببندید!
– با این وضعی که دیدید خودتون چی فکر می کنید؟ مکئی کردم و با پررویی ادامه دادم – به فکر خودمون و شرکتی که اعتبارش با این کار زیر سوال میره هم ..نباشم به فکر شما و کلاهی که رفیقتون آماده کرده بود تا بذاره روی سرتون باید باشم یا نه؟ نفسی گرفت و دهنش و باز کرد تا به حرف دیگه بزنه که منصرف شد! دیگه حرفی باقی نمیموند و کار درین باعث شد منم حواسم جمع بشه و بفهمم مردک چه خواب احمقانه ای برام دیده بود. صددرصد میخواست تو همین وضعیت قرارداد ببنده و قطعات و وارد کنه و بعد که ما از کیفیت محصولات ایراد گرفتیم بگه من خودمم بی خبر بودم و کلاه سرم رفته!
با این جماعت دغل باز و صد رنگ زیاد کار کرده بودم ولی.. این دیگه نوبر بود و این وسط نمی دونستم باید خوشحال باشم بابت حرکت مثبت درین برای من و شركتم یا ناراحت باشم از اینکه چرا خودم گاف دادم و تا مرحله قبل از قرارداد باهاش پیش رفتم
ولی خب.. هرچی فکر می کردم می دیدم.. قدرت خوشحالیم بیشتره. درین لطف بزرگی در حقم کرده بود که خب خیلی فرق داشت با کارایی که من داشتم دور از ای که من داشتم چشمش براش انجام می دادم توی ماشین منتظر بودم درین لباساش و عوض کنه و بیاد سوار شه که از این موقعیت استفاده کردم و شماره کوروش و گرفتم..
– بله ؟ – زهرمار بله.. مرتيكه الآغ.. من مضحکه دست توام؟ سکوتش نشون میداد ماتش برده از حرف و لحن تندم ولی زود خودش و پیدا کرد و پرسید چی شده؟ از نبود درین سوء استفاده کردم و با ادبیاتی که تا حالا ازم ندیده بود با کوروش حرف زدم
چی شده و حناق مرتیکه دیوث.. آدمی تو؟ – فحش نده میران عین آدم حرف بزن! واسه چی آمار اون شرکت تخمی رو که هرمزی قرار بود ازش واسه امون جنس بخره در نیاوردی؟ من باید از زیون دوست دخترم میشنیدم که اون شرکت سه ساله به صورت علنی داره محصولات فیک با قیمت پایین تر می فروشه.