دانلود کتاب سیاه سرکش از یاسمن فرحزاد با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
همهچیز برای روسلا درست از همانجا پیچیده شد؛ زمانیکه گروهی از شکارچیان قصد ربودن همسرش و آرشام را داشتند، یاشار از راه رسید و آنها را نجات داد همان یاشاری که قاتل پدر و مادر روسلا بود و حالا به این دختر بدهکار است. بااینحال، او ادعا میکند نه توانایی پیشگویی دارد و نه میتواند رازهای پیشگویی را برملا کند. روسلا در لحظهای که در آغوش همسرش آخرین نفسهایش را میکشید، بهطور معجزهآسا نجات یافت. اما حالا ارتش طوفان مقابل عمارتش صف کشیده و کارلوس، ژنرال طوفان، قصد دارد جفتِ برگزیدهی طوفان را به زنجیر بکشد تا مراسم احیا را آغاز کند…
-کسی قرار بود بیاد اینجا؟! ازش فاصله گرفتم صدای رعد و برق دیوار سکوت شب رو میشکست. -از نگهبان و خدمتکار ها کیا تو عمارت هستن؟ یکی و بفرست ببینه کیه! -آروم بگیر قرار نیست شبیخون بهمون بزنن از خدمه ام ثریا و آهو و شوهراشون هستن. قبل اینکه آیفون رو بردارم ثریا در حالی که بارونی تنش از قطرات آب خیس شده بود داخل اومد برای رضا سری خم کرد رو به من با لحن هول زده ای گفت: -رو سیاهم خانم جان، گفتید مزاحمتون نشیم ولی جلوی در
میخوان شمارو ببینن. -کی؟ نفسی چاق کرد یک قدم جلو اومد. پادری جلوی در از لکه های گل چسبیده به کفش هاش کثیف شده بود و عصب هام رو تحریک میکرد. از اون لکه های خیس گِل متنفرم! -والا گفتن آقای آریا، چی دستور میدید؟ درو باز کنیم ماشینشون رو بیارن تو؟ ابروهام بالا پریدن عنبیه سبز رضا یک پتوی ضخیم خشم دور خودش پیچید و اون سلیم خوش آوایی که همین چند ثانیه پیش برق میزد رو دور انداخت. قبل اینکه دهن باز کنم صدای پر از
خشمش تو سالن پیچید. -نه درو باز کن نه حتی برو جلوی در این جماعت و راه نمیدید تو خونه که اگه بفهمم دادید همتونو به خاک سیاه میندازم! ثریا از لحن زهرآگین رضا چشماش گرد شد، نگاه عاجزی بهم انداخت. با سر اشاره کردم این مهلکه رو ترک کنه سری تکون داد و رفت. -بی همه چیز اومده اینجا که چی بشه؟ زر زر کنه؟ آدرس ازکجا گرفته؟ این حسام دهنش چفت و بس نداره نه؟ میبینی؟ آمار خوب میگیره در حال شاشیدنم باشم عین جن میاد بالا سرم میگه دالی!