میهن بوک
دانلود رمان | میهن بوک منبع رمان های رایگان جدید و عاشقانه
میهن بوک
دانلود کتاب دالان آتش pdf از آیلار با لینک مستقیم

دانلود کتاب دالان آتش از آیلار با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

گاهی یک اسم، یک عکس، یا یک آهنگ، می‌تونه پرتابت کنه به دورافتاده‌ترین گوشه‌های ذهنت. مکانی که اکنون آرامگاه صدها خاطره‌ای خاموش است. خاطره‌هایی که بی‌هیاهو، هنوز نفس می‌کشن و روزهای خاص زندگی رو با خودشون دارن. فقط یه تلنگر کوچیک کافیه تا بیدار شن؛ همون تلنگری که هر چند حلقه‌ای از اشک می‌سازه توی چشم، یا لبخندی آروم روی لب می‌نشونه. گاهی اوقات این خاطره‌ها بی‌خبر بیدار می‌شن… درست وقتی که انتظارش رو نداری.

خلاصه کتاب دالان آتش

بدون اين که متوجه شم چی دارم ميپوشم رفتم سمت سرويس و آبی به سروصورتم زدم همون طوری با صورت خيس رفتم کنار تختم .. حس تشنگی داشتم شديد.. آب نبود کنار تختم.. لعنتی گفتم و تلو تلو خوران باوضعيتی که نميدونستم چطوريم خمار از اتاقم اومدم بيرون.. بی جون به اطرافم نگاه کردم عمارت بازار شام بود.. چقدر زود مهمونی تموم شده بود.. شونمو انداختم بالو با قدمای سست رفتم سمت اشپزخونه قدم برداشتم سمت ميز تا يه ليوان بردارم که نميدونم چيشد حس کردم خوردم به يه نفر.. اونقدری چشمام خمار خواب بودو خسته بودم هيچ سايه ای حس نکرده بودم ترسيده خواستم جيغی بزنم که دستشو گذاشت رو لبمو در حالی که منو ميچسبوند به خودش ، اروم کنار گوشم گفت:هيس!!! منم نترس.. باصداش متعجب گفتم:س..سورنا! صورتشو نزديک صورتم کرد.

و دستشو گذاشت رو پيشونيمو بامکث گفت:تب داری باوان.. اروم ناليدم: آب ميخوام.. درحالی ک تو بغلش بودم از جاش بلند شدو ازتو پارچی اب برام ريختو نزديک لبم کرد ليوانو.. حتی تو تاريکی برق چشماشو حس ميکردم.. درحالی که نگاهش ميکردم ابو تاته خوردم و بی جون تکيع دادم به شونش حرکاتم دست خودم نبود..  چند ثانيه مکث کردو بعد باصدای بهش گفت:بايد استراحت کنی تخص ولی بی حال گفتم:تو به من دستور نميدی چيکار کنم .. تواين حالم زور ميگی ولم کن ديگه.. بااخم وحشتناکی نگاهم کرد که خوف کردم برای يه لحظه.. بی توجه به حرفم از زانوهام گرفتو بغلم کرد.. زدم رو سينشو گفتم:ولم کن.. کنار گوشم باخشم گفت: ببند دهنتو تا خودم نبستمش.. تاخواستم حرفی بزنم لبشو محکم گذاشت رو لبم ولی هيچ حرکتی نکرد.. آب دهنمو قورت دادم ..به معنای واقعی لال شدم .

بعد چندثانيه لبشو برداشت و با چشمايی که قرمز شده بود از خشم گفت:کجاست اتاقت.. به خودم اومدمو بااروم ترين لحن ممکن گفتم : طبقه بال اتاق سمت چپ بدون هيچ حرف ديگه ای اروم سرمو تکيه دادم به سينش.. باصداش حتی نگاهشم نکردم.. _حتما بايد اين طوری آروم بگيری! جوابشو ندادم و دره اتاقمو با پاش باز کردو منو اروم گذاشت روتختو نگاهش افتاد روم و چند ثانيه ديدم خيره نگاهم ميکنه.. رد نگاهشو که گرفتم نزديک بود زمين دهن باز کنه و من برم توش.. چاک سينم کل معلوم بود.. داشتم از خجالت آب ميشدم.. لبمو گاز گرفتم که سريع پتو رو انداخت رومو سرد گفت:هميناروميپوشی سرما ميخوری ديگه.. پرو لب زدم:جلو نگاهتو بگير تا نبينی چی تنم کردم.. نگاه سردی بهم انداختو خشک گفت: زيادی حرف زدن عواقب داره عروسک کوچولو.. اينو گفتو پشتشو بهم کردو گفت:ميرم برات دمنوش اماده کنم..

نه بابا توام بلدی؟! پوزخندی زدو باحالت مسخره ای گفتم: خيلی چيزای ديگه ميدونم ميخوای امتحان کنيم!؟ زير لب يه خفه شويی نثارش کردم که توجهی نکردو رفت گورشو گم کنه.. پسره عوضی.. حيف الن حال نداشتم وگرنه حالشو ميگرفتم پسره خود خواهه مصيبتو.. چشامو بی حال بستم .. باحس دست کسی رو پيشونيم چشممو نيمه باز، باز کردم و خمار به حالت نگران سورنا نگاه کردم.. اين که اين طوری بانگرانی خيرع شده بود بهم يه حس دلگرمی بهم ميداد.. حس ميکردم بعد از مدت ها کسی داره نگران نگاهم ميکنه و چشمای سورنا داشت فرياد ميزد اين نگرانی رو! تا ديد خيره بهش نگاه ميکنم سريع اون سمتو نگاه کردو با اخم زير لب گفت: اين دمنوشو بخور تا صبح حالتو خوب ميکنه! سرمو به نشونه نه تکون دادمو گفتم:من خوبم! انگشتشو گذاشت رو لبمو و نزديک صورتم شدو زمزمه وار گفت.

  • اشتراک گذاری
خلاصه کتاب
گاهی یک اسم، یک عکس، یا یک آهنگ، می‌تونه پرتابت کنه به دورافتاده‌ترین گوشه‌های ذهنت. مکانی که اکنون آرامگاه صدها خاطره‌ای خاموش است. خاطره‌هایی که بی‌هیاهو، هنوز نفس می‌کشن و روزهای خاص زندگی رو با خودشون دارن. فقط یه تلنگر کوچیک کافیه تا بیدار شن؛ همون تلنگری که هر چند حلقه‌ای از اشک می‌سازه توی چشم، یا لبخندی آروم روی لب می‌نشونه. گاهی اوقات این خاطره‌ها بی‌خبر بیدار می‌شن... درست وقتی که انتظارش رو نداری.
مشخصات کتاب
  • نام کتاب
    دالان آتش
  • نویسنده
    آیلار
  • صفحات
    1170
خرید کتاب
60,000 تومان
دانلود بلافاصله بعد از پرداخت
اگر نویسنده این کتاب هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • میهن بوک
  • 60,000 تومان
دیگر نوشته های
موضوعات
ورود کاربران

درباره سایت
میهن بوک
دانلود رمان: میهن بوک پایگاه معرفی و دانلود بهترین رمان های الکترونیکی PDF , EPUB و صوتی کمیاب رایگان فارسی و خارجی جدید و قدیمی بدون سانسور
آمار سایت
  • 4758 نوشته
  • 496 محصول
  • 366 کامنت
  • 1175 کاربر
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " میهن بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.