دانلود کتاب نیل از فاطمه خاوریان با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نیلا نامی دختری که بعد از سال ها به عشق گذشته اش برمی خوره اما رابطهی سمی که با سپهر داره و درگیرشِ مانع از رسیدن دوباره اش به دانیار مشرقی میشه. بالاخره تهدیدای سپهر کار دستش میده و یه شب توی بیهوشی اسیر دستاش میشه!
نگاهش به پاکت سوغاتی گوهر بودو حواسش به حرفهایش نبود. گوهر داشت از جوانی خودش و گیتی میگفت از شوهر داری از وظایف زناشویی از قهر و بگومگو با شریک زندگی شان. داشت میگفت تا شاید به خیال خودش نیلا دست از لجاجت و قهر و غرور بردارد، اما تمام حواس نیلا به خونی بود که امروز بهرام حین سرفه های مکرر و خشکش بالا آورد. به رنگ پریده و چشمهای از حدقه بیرون زده اش وقتی به قول خودش انگار یک خروار هیزم را توی سینه اش، درست حوالی قلب و ریههای آش و لاشش جمع کردند و بعد کبریت کشیدند!
گر گرفته بود و کاری از دستش برنمیآمد! گوهر را دوست داشت اما هیچ وقت و هیچ کجا او را فردی مناسب برای شنیدن نصیحت و پند از او نمیدانست. گوهر نه زن مستقلی بود نه به روز و روشنفکر بیشتر روی سپهر مدیریت میکرد و تمام عقدههای رییس نبودن در زندگی را با تنها فرزندش خالی میکرد -نيلا؟ نگاهش از ظرف نقل و پولکی روی میز جدا شد و چسبید به چشمهای قهوه ای و ریز گوهر. -پرسیدم این چند روزی که ما نبودیم اینجا نیومدی؟ نه دعوت شده بود نه دلش خواسته بود بیاید نه رابطه درست بود که بیاید! خودش را
روی مبل بالا کشید کف دست هایش عرق کرده بود. سپهر دلخور پا روی پا انداخته بود و استکان چایش را هورت میکشید. جلال اما تنها فرد عاقل و منطقی این جمع بود که نیلا میتوانست کمی با او ارتباط بگیرد. -نه درگیر بابا بودم. -درگیر بودن که بهانس خاله جان بهرام طفلک روی اون تخت کار خاصی نداره که از گیتی شنیدم یک ریز بابت ارامبخشا خوابه من نمیگم به پدرت نرس ولی هر چی باشه سپهر هم توی زندگیته این چند روز فقط نیمرو و فست فود خورده. حتی دلش نکشیده غذاهایی که واسش فریز کردم و گرم کنه …