دانلود کتاب شب هنگام (جلد پنجم از مجموعه شب شیاطین) از پنلوپه داگلاس با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
چه اتفاقی می افتد وقتی یه نفر در برابر پنج نفر قرار می گیرد و جایی برای فرار نیست؟ “اموری” اسمش را گذاشته اند بلک چرچ. یک عمارت دنج در یک محل بسته و متروکه که افراد قدرتمند و ثروتمند پسرهای بدکردارشون رو اونجا می فرستند تا از چشمان جاسوس وار دور بمانند. اگرچه ویل گریسون همیشه یک حیوان بوده است. بی انضباط، وحشی و کسی که هرگز قانونی در زندگی اش نداشته به جز اینکه…
از اتاق بیرون رفتم و به سمت راست پیچیدم و به سمت اتاق خواب مادربزرگم رفتم، نسیم دیروقت عصرگاهی پرده هایش را تکان می داد. لباس راحتی صورتی اش را دور خودش پیچیده بود و سعی می کرد خودش را روی تخت بالا بکشد. به آن سمت دویدم و لوله ماسک اکسیژن را برداشتم تا نتواند آن را بکشد، گفتم: “هی هی. اومدم. اینجام.” بالاتر نشست و به
بالش هایش تکیه کرد و به او کمک کردم، ماسکش را در بیاورد. آن را برداشتم و به صدای نفس هایش گوش کردم و مطمئن شدم که حالش خوب است. پرسیدم: “خوبی؟” “فقط آب میخوام.” فنجانش را برداشتم و با آب پر کردم و آن را به دستش دادم و نی را سر جایش نگه داشتم. همانطور که جرعه ای می خورد سرکی به من کشید و گفت: یادت رفت که شمع منو روشن کنی.” به او خیره شدم،
هنوز به خاطر چند لحظه پیش اخم کرده بودم به نظر می رسید امروز همه سعی دارند صبر مرا امتحان کنند. اخطار داد”اونجوری به من نگاه نکن بیشک این آخرین شمع منه” لب هایم را بهم فشار دادم و می دانستم که هیچ جوره نمیتوانم با او بحث کنم. شاید اور نایت بعدی اینجا نباشد. باشد. چرخیدم و به سمت طاقچه بالای بخاری رفتم. کبریت های شومینه ای که دیگر استفاده نمی کرد …