دانلود رمان روزنه ای به رنگ از نگین سعیدی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رها دختر پرورشگاهیه که توی زندگیش سختی های زیادی کشیده و هیچ کسی رو نداره. بر اساس قانون پرورشگاه وقتی به سن قانونی یعنی ۱۸ سالگی میرسه مجبور میشه پرورشگاه رو ترک کنه و چون جایی رو نداره به شمال خونه ی یکی از دوستاش به نام هاله میره اما به خاطر بد رفتاری های شوهر هاله،مجبور به ترک اونجا میشه. توی راه برگشت به تهران ماشینش توی یکی از جنگل های شمال بنزین تموم میکنه و در چنگال پسری مرموز و سیاه پوش که فقط از اون یک جفت چشم مشکی دیده اسیر میشه و تازه بازی شروع میشه! آیا توی این بازی سر به مهر و پر خطر عشقی به وجود میاد؟
با عصبانیت از خونه خارج شدم و در رو محکم به هم کوبیدم. خسته بودم از همه، از تمام آدمایی که فقط اسمشون رو گذاشته بودن آدم. ولی ولی از انسان بودن حتی دیکته اش رو هم بلد نبودن. به سرعت سوار ماشین علوی شدم که برای مدتی به صورت امانت در اختیارم گذاشته بود. با یاد آوری صورت لاغر و چشمای درشت و بی حال خانوم علوی، چهرم توی هم رفت و به یاد حرفش افتادم که همیشه با اخم می گفت: _ رها، حواست به ماشینم باشه ها، یه خش روش بیوفته دنیات رو خشخشی میکنم.
اخه یه پراید که دیگه این حرفا رو نداشت. چشمی برای علوی خیالی ذهنم تاب دادم و ماشین رو روشن کردم و به راه افتادم. باید بر میگشتم تهران، از اولشم نباید می اومدم! با حرص زیر لب شروع به غر زدن سر خودم کردم: _ دختره ی احمق اخه کی بهت گفت بلند شو بیا شمال که پریدی اومدی اینجا.به درک که بیرونت کردن، اصلا به درک که جایی رو نداری بری، چرا پاشدی اومدی خونه ی هاله، مگه خودش کم بدبختی داره!